شنبه، اسفند ۱۰

چهارشنبه، اسفند ۷

من رفتم ...

در کمتر از چند ثانیه آقای سبز رفتند شمال! :دی

کنایه نامه

(داخلی/روز/دارالمجانین)
سبز جلوی آینه می رقصد. بلند بلند می خندد و از کاردستی اش تعریف می کند. فردریک وارد اتاق می شود.
فردریک: به دکتر گفتم که تو حالت بهتر است سبز.
سبز: خیلی بی جا کردی! من از دارالمجانین خوشم می آید. می خواهم تا آخر عمرم اینجا بمانم!

سه‌شنبه، اسفند ۶

اخبار صبح گاهی

هوا خوبه ... فاز عید رو می ده. دلم می خواد برم عکاسی ... یه عالمه عکس جدید دیدم که دوس داشتم. حسودیم شد خب!
تازه بعد از سیمرغ بلورین اسکار رو هم خواستن بدن به من. گفتم نکنین این کار رو که ممنوع التصویر می شم!
دوست کارگردانم هم اولین تجربه کارگردانیش رو داره می کنه (جمله کردنی نیستا، افعال کمی حسی ان)! فیلم برداریش تموم شده. و من به جای دوست کارگردانم ذوق دارم!
یکی دو تا ایده هم داره کونم رو پاره می کنه! هر شب می خوام بنویسمش و را نمی ده ... ولی فک کنم فیلم نامه خوبی از توش در بیارم. کلی حرف دارم و هیچکی نمی فهمه. اه چقدر خنگین!
نوشابه بیارین، تکون تکون بدیم گازش بپاشه به در ودیوار ما هم قاه قاه (ترنسلیت این ترکی: گاه گاه) بخندیم! دو نقطه دال به نشانه شوخ طبعی. دو نقطه و سی چهل تا پرانتز هم برای دیدن قیافت ...

دوشنبه، اسفند ۵

قاطی کردم! نمی دونم با ریدر خلوت کنم، تو تویتر عقده گشایی کنم یا اینجا یه حرف حساب بزنم!!! (خودم می دونم)
نمی تونی تصورش رو بکونی چه شوقی دارم از لمس دکمه های کیبرد!
"مرد هایی که مادر های خوبی دارند، عاشق های خوبی می شوند ..."

پ.ن. این رو استاد تو بینندگان جان گفت

یکشنبه، اسفند ۴

در خانواده روشن فکری بزرگ شده ام. عشق را در همین خانه یاد گرفته ام و خرد را مادرم دستم داد ... عاشقم پس.
شاید بعد از مرگم از خدا بپرسم که حقیقت این دنیا چه بوده است ...

شنبه، اسفند ۳

یه مورچه هم جاکشه هم خنگولی هم سه و نیم ساله!
یه مورچه موفق لذوما یه دکتر یا یه مهندس نیست ... یه مورچه شنگوله!
حال من از سمت شمال می وزد. چشم هایت را به خروس روی بام بدوز تا برایت به سمت من بچرخد.

پنج سال ربع کم!

صحنه جالبی بود. بعد از این همه سال این همه آدم دور هم جمع شده اند و همه با هم سیگار کشیدند. جای ناظممان خالی بود تا ببیند شاگردان دبیرستان پیروز چه شده اند!

جمعه، اسفند ۲

پنجشنبه، اسفند ۱

گردی از این ور گردی از اون ور



پ.ن. هر ورش یه حرف داره!!!
وای همه بچه های دبیرستان رو قرار ببینم امشب. جالب ببینم کی چی شده! ما که این جاییم، اونا به کجا رسیدن ...

سه‌شنبه، بهمن ۲۹

می شه همش یه کارتون باشه؟ یعنی مورچه خوار ساخته چند تا مداد رنگی باشه ...؟ یا سوراخ فوری واسه فرار کردن زود جلوم باز شه ...؟

آنرمال

ولی من یکی آنرمالم!!!

پ.ن. یعنی به فاکِ ویزیبل
اینم از قدرت نه شنیدن!!!
- خوب دقت کن ببین چی کار می کنم.
- خودم بلدم. اول می چرخونیش، بعد لیس می زنی، بعدم می بندیش!
خدایا تکلیف من رو روشن کن. بالاخره این دنیایی که آفریدی خیلی بزرگه یا خیلی کوچیکه؟

دوشنبه، بهمن ۲۸

  1. وای
  2. وای گوگل ریدر بامزه
  3. وای این رو باش
  4. وای وب گردی باحال
  5. حالا واااااااااااای وااااای، وای وای وای وای ...
نگو این سایه پیر، چراغ را تو قصه ها جا گذاشت و نینای ناش نینای ناشش تمومه ... دلم داره دمبک می زنه. می خوای برات برقصم؟

کنایه نامه

فردریک: چقدر بت گفتم بخواب! گوش نکردی که ... حالا نگران نباش. می گم دکتر بیاد دست و پات رو ببنده!
سبز: چی می گی؟
فردریک ساکت می ماند ...
سبز: شبت به خیر ...
خدا می شه یه دقیقه بیای پایین و واسه من توضیح بدی دقیقا چیکار داری با من می کنی؟ متوجه منظورت نمی شم!
وای

یکشنبه، بهمن ۲۷

داستان تکراری است ... هم خر را می خواهی و هم خرما را! من خرم و رم می کنم ...
خسته ام از نبودن ها ...
خدایا، این همه آدم آفریدی و این همه قصه! عجب دنیای پیچیده ای ... سوت می کشد. به خدا. سوت! سوت سوت!

شنبه، بهمن ۲۶

این هم از 14 فبریه معروف! هورا.
یک هدیه کوچک به خودم!

نسخم! نسخ چشم هایت ... نسخ دوستت دارم هایت! از دست رفتی و من ماندم ... نسخ ماندم!

جای خالی

من و _______.
می دانم، فردا در راه است. می دانم، داستان ادامه دارد ... رحمن و رحیم، فردا را با من باش! مرسی ...

جمعه، بهمن ۲۵

دندون درد ... دندون درد ... دندون درد ... دندون درد ... دندون درد ... دندون درد ... دندون درد ... دندون درد ... تیش تیش دریش دریش!

پنجشنبه، بهمن ۲۴

بیخود
ماهواره تاثیر گذاشته، خانومه هول کرده! اعتماد به نفس شده اعتیاد به تو ... در دارالمجانین به روی همه بازه. حتی شما دوست عزیز (دو نقطه دی)!

از فرمایشات حضرت سجادی! (ع)

بدو با سیمرغات زیر پتو ببینم!!!

بنویسید ...

مثال: در عکسی سه دیوانه دیده می شوند. اگر بدانیم یکی از آنها سبز است؛ مطلوب است ثبت های روزنامه و صورت های مالی شرکت در تاریخ مذکور!



حل: نام پرنده ای است در کتاب اول دبستان!

کنایه نامه

(خارجی/شب/خیابان)
سبز تعدادی سیمرغ بلوری را برداشته است و می دود. فردریک و داوود رشیدی هم سایه به سایه در تعقیب او هستند. رشیدی نفس نفس زنان از فردریک می پرسد:
- تو این دزد را می شناسی؟
- داوود جان درست صحبت کن. دزد باباته! سبز فقط کمی دیوانه است ... همین!
هم نقش اول مرد، هم نقش اول زن، بهترین کارگردان، بهترین نویسنده، بهترین گریم و نور و صدا، بهترین فیلم برداری، اهدا می شود به جناب آقای سبز! یعنی من ... همه سیمرغا مال خودمه ...

چهارشنبه، بهمن ۲۳

سیمرغش سیمرغ نیست!

از لای این پرچم ها سیمرغ رد نشد ... یعنی ما که چیزی ندیدیم. هر پرنده ای که فکرش را بکنی آمد و رفت. ولی سیمرغی ما ندیدیم! خیلی ها می گویند دیگر سیمرغش سیمرغ نیست! آخر مگر می شود سیمرغ را محدود کرد ... می گویند سیمرغ قهر کرده است. شایعه شده سیمرغ گفته یا جای من است یا جای کلاغ! خدا می داند با سیمرغ چه کرده اند ...؟

کنایه نامه

(داخلی/شب/دارالمجانین)
فردریک برای سبز لالایی می خواند ...

سه‌شنبه، بهمن ۲۲

شما را به خدا انقدر نزنید. بس است. خسته ام. دارم تمام می شوم ... شما را به خدا چشم هایتان را باز کنید شاید ببینید. این منم که زجه می زنم! خسته شدم از بس زدید و لبخند دروغی تحویلتان دادم! خسته شدم از بس زدید و نشکستم! شما را به خدا تمامش کنید ...
پاهایم را بردید هیچ نگفتم. دست هایم را گرفتید دم نزدم. چشم هایم را کور کردید و باز نگاه کردم! دلم را کشتید و خندیدم. جوانیم را طلب کردید و هدیه کردم. خودم را پسند کردید و بی خود شدم! کافی نیست؟
چقدر بی معرفت هستید! این رسمش نبود ... من که در تنهایی خود می سوختم! بروید و تنهایم بگذارید!!! با همه شما هستم ... تنهایی هایم را نمی دهم! بودنتان مال خودتان. من دیگر نیستم!

بی خودی ها

به دنبالم نگردید ... پشت این حرف هایم قایم شده ام. باید چشم بگذارید. تا بیست بشمارید و "آمدم" را فریاد کنید. اما قسم به قایم موشک، پیدایم نکنید ... لطفا!

یا بگو دست از سرم ور دارن یا هرچی هرچی هرچی هرچی ...
باج گیر کسی است که باج می گیرد! باج گیر باج می گیرد ... باج گیر سه بخشه!!! بخش اول باج/ بخش دوم گیر/ بخش سوم اما نان حرامی که سر سفره شام می رقصد، ای باج گیر!

همین

پ.ن. این روزها لبخند هم، به گرانی دل انسان است!

دوشنبه، بهمن ۲۱

کیش و مات

دمت گرم سید! عجب شطرنجی بازی می کنین تو و دوستات ... حالا نوبت قلعه رفتن است؟ راستی سید، تو سفید بودی یا سیاه؟
تو هم سیاهی ... کاندید شدی که چه شود؟ که سر خلق الله را زیر آب کنند و تو باز خایه مبارک را بخارانی؟ سید ما کیش و مات شده ایم ... زور نزن، برنده ای! زور نزن سید، همه چیز همان طوری می شود که رئیس می خواهد. حالا تو دم از استاد بزرگی بزن!
نوبت به دوشنبه ساکت می رسد × خمیازه = Monday 9

یکشنبه، بهمن ۲۰

نفهمیدم خواب بودم یا رفته بودم استخر ...! فردریک، من رو ندیدی؟

من الاغم

من رو خوب بشناس چون با دونه های برف می یام و با دونه های برف می رم ...

حالم داره به هم می خوره!!! صدات رو واسه چی می بیری بالا؟ به من چه که خونه رو تازه تمیز کردی؟ دلم می خواد وسط مهمون خونه بالا بیارم!
صبح یکشنبه ام رو با خوندن فیلم نامه دوست عزیزم، نسکافه، سیگار و F.tv شروع می کنم ... خدایا به امید تو!
من تنها مجسمه جاندار جهانم!

شنبه، بهمن ۱۹

کنایه نامه

(داخلی/شب/دارالمجانین)
سبز سخت سرگرم است. طبق معمول در اسباب بازی اش فرو رفته است. فردریک روی پاهایش برای یک کبوتر لانه ساخته است! بی تحرک نشسته، مبادا کبوتر مادر بیدار شود! پدرشان رفته چوب بیاورد تا به کمک فرد لانه را کامل کنند ...
سبز: بهتر نبود درخت می شدی؟
فردریک: سبز، عزیزم، تو شعور نداری! البته ببخشید که انقدر نا گهانی گفتم ...
سبز: از دست دکتر هم دیگر کاری ساخته نیست! به کارت برس ...
وقتی همسرم یک چیز برگرِ محسنی بود!


پ.ن. ارزشش رو داشت!
بعد از باشگاه میای بیرون، خسته و کوفته و می بینی که ماشینت بنزین تموم کرده! بارون هم داره می یاد ... آره آره همون بارون قشنگ و رمانتیک، عین گنداب می ریزه رو سرت. چاره ای نیست! باید بگردی دنبال دبه و بنزین پیدا کنی.
می رسی خونه، در رو وا می کنی و سلام نکرده، لباسا رو می کنی و می دویی تو حموم! بوی بنزین داره خفت می کنه ... لیف رو بر می داری و می یوفتی به جون دستات!
منتظری دوستات بیان دنبالت. دیر کردن ... تو دلت می گی "بیخیال الان میان دیگه"! می ری سراق شام و تند تند می لومبونی که یه وقت اگه اومدن، وسط وعده بعد از باشگاه نباشی. با تمام تلاشی که کردی، قاشق رو که می یاری سمت دهنت، بوی بنزین می زنه تو دماغت. با خودت فکر می کنی نکنه تو غذات یکی بنزین ریخته! صدای اس ام اس می پرونتت. با لگد می کوبی زیر بشقاب و می دویی تو اتاقت. "پرتاب موفقیت آمیز ماهواره ملی امید مبارک باد. ایرانسل"! خب حق داری مثل رضا شاه حرف بزنی ... بعد هم که دوستات خبر می دن که امشب دیگه نمی رسن بیان پیشت.
سیگارت رو روشن کن برو سر وقت مستور! آخر خطه ...
صدایم می کنند تا به جمعشان بپیوندم ... نمی دانند خانه ام دریا است؟ برایم جشن تولدی در خاک گرفته اند ....
وقتی درخت بهم دروغ می گه از برگ انتظاری نیست ... بخند!

درد می کند بدجور

هستی از ما آلت خورده است و پندارد همی خورده ایم ما ز هستی موز هستی را آلت گونه و ...
هستی از ما آلت خورده و ما از هستی!
ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ...
وقتی دو نقطه فاصله می گیرد از پرانتز، من هم نمی توانم بدونِ گوجه فرنگی زندگی کنم!

مجنون لیلی ندارد "نقطه"

اینجا دارالمجانین ... مسکن هایت تسکین نمی دهند دکتر! این درد لعنتی در هر ثانیه ده ها بار کل وجودم را دور می زند و باز بر می گردد سر جای اولش، دکان دل. کارم بالا و پایین کشیدن کرکره این دکان بی مشتری است دکتر جان ... درآمدی هم ندارد، باز هم شکر. اما چه کنم که حالی نمانده و بی حالی است که پا به پای من می دود. برای امروز صد ها کیلومتر!
اینجا دارالمجانین ... مستور را می خوانم و ذوق می کنم. و نمی توانی در این ذوق سهیمَم باشی. باید مجنون باشی تا اینجا راهت دهند ... نه لیلی!

آنقدر دوست داشتنی بود که کار به نسکافه دو و سه و چهار می رسد. چلقِّ شاتر نمی تواند جای دوستت دارم را بیگیرد. چرا چشم هایت را تنگ می کنی؟ چرا دلت را می دزدی؟ پشت در گوش وای نسا. بیا تو ... اینجا جز من و فردریک کسی نیست. پتک کن تاریخ را! بکوبش به در. حواست باشد در را نشکنی ... لازمش داریم. شب در راه است ...
احمدیان می گفت نوشته هایش شبیه من است ... کاش من به این قشنگی می نوشتم!

صبح خیس شنبه ات به خیر ... نسکافه را تند تند هم می زنم و به سراق مصطفی مستور می روم!

جمعه، بهمن ۱۸

دلِ یکی آتیش گرفته

"توي يكي از همين خونه ها، همين نزديكي ها، دلِ يكي آتيش گرفته. از روي بام هم كه نيگا كنيد مي بينيد كه از توي پنجره يكي از اين خونه ها آتيش مي ريزه بيرون. دل يكي آتيش گرفته. تو اومدي اما كمي دير. از ته يك خيابون دراز. مث يك سايه نگراني. كمي دير اومدي اما حسابي تجلي كردي و دل يكي رو آتيش زدي. به من مي گن چيزي نگو. نبايد هم بگم اما دل يكي داره آتيش مي گيره. دل يكي اينجا داره خاكستر مي شه. كمي دير اومدي اما يك راست رفتي سروقت دل يكي و دست كردي تو سينه اش و دلشوآوردي بيرون و انداختي تو آتيش و بعد گذاشتيش سر جاش. واساي همينه كه دل يكي آتيش گرفته و داره خاكستر مي شه. يكي داره تو چشات غرق مي شه. يكي لاي شيارهاي انگشتات داره گم مي شه. يكي داره گُر مي گيره. دل يكي آتيش گرفته. كسي يه چيكه آب بريزه رودلش شايد خنك شه. ميون اين همه خونه كه خفه خون گرفته اند يك خونه هست كه دل يكي داره توش خاكستر مي شه. يكي هوس كرده بپره تو دستات و خودشو غرق كنه. يكي مي خواد نيگات كنه. نه، مي خواد بشنفتت. مي خواد بپره تو صدات. يكي مي خواد ورت داره و ببردت اون بالا و بذارتت رو كوه و بعد بدوه تا ته دره و از اون جا نيگات كنه. يكي مي ترسه از نزديك تماشات كنه. يكي مي خواد تو چشات شنا كنه.يكي اينجا سردشه. يكي همه اش شده زمستون. يكي بغض گير كرده تو گلوش و داره خفه مي شه. وقتي حرف مي زدي يكي نه به چيزايي كه مي گفتي كه به صدات، به محض صدات گوش مي داد. يكي محو شده بود تو صدات. يكي دلتنگه. توي يكي از همين خونه ها، همين نزديكي ها، دل يكي آتيش گرفته. كسي يك چيكه آب بريزه رودلش شايد خنك شه."
(از کتاب چند روایت معتبر - نوشته مصطفی مستور)

فلان فلان شده ...

یعنی واقعا رضا شاه به غیر از پدر سوخته و پفیوز و حرومزاده و بی پدر، از چیز دیگه ای تو صحبتاش استفاده نمی کرده؟ بی تربیت ...

هم هم!

چقد این سیاهی ها بهِم میاد. ساعت ها جلوی آینه قدی راه رو خودم رو ور انداز کردم! هی رفتم هی اومد. گفتم باید به آینه های دیگه هم سر بزنم تا مطمئن شم. همشون همین رو بهم گفتن. خوب که نگاهم کنی می بینی شکسته شدم ... می بینی دیگه اون پسر کوچولوی تخس نیستم. چقد این سیاهی ها بهم می یاد. اول فکر می کردم چرکه! کثیفیه! ولی دیدم نه ... مثل اینکه به خوردم رفتن. جزئی از وجودمن. با یه عینک سیاه به چشمام ست خوبی می شه! هم سیاه می بینم، هم سیاه دیده می شم .. بهم می یاد!
خسته ام ...
من در باغچه مهر مادرم، به جمعه نگاه می کنم ... آن هم درست پشت پنجره ها، این دور و ورا ...
باورم کن ... تا بخوانم آواز مروت را برایت تا صبح، تا رود ... تا بخوابم تا ظهر، بیدارم نکنین لطفا، من خواب تو را می بینم ...

دستم را بگیر ... شاید کمی از دردت کاست! شاید ... :(

پنجشنبه، بهمن ۱۷

یه چیزایی سخته خب پسر ... چی کار کنم؟

دادگاه دل

تق تق تق! اینجا همه چیز رسمی است ...
- آقای سبز، شما متهم ردیف اول این دادگاه هستین! دفاعی از خود دارید؟
- من دلم رو نکشتم! من بی گناهم ... ولی خوب چی کار کنم. مدرکی ندارم!
- از دادگاه تقاضا دارم شاهد شماره یک رو به جایگاه شهود دعوت کنم. آقای فردریک آیا سوگند یاد می کنید که فقط حقیقت را بگویید و جز حقیقت چیزی بر زبان نیاورید؟
(سبز زیر لب زمزمه می کند و فردریک علیه اش شهادت می دهد ...)

سقفمون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه/ یه افق یه بی نهایت، کمترین فاصلمونمه ...

لب بوم ما مشین

گنجشکک اشی مشی/ لب بوم ما مشین
بارون می یاد خیس می شی/ برف می یاد گوله می شی/ می یفتی تو حوض نقاشی

گره

چهارشنبه، بهمن ۱۶

چهار شنبه 28 دوست داشتنیم. می خواستم با هم صحبت کنیم که صدای جیخ های یک زن نگذاشت! کیفش را زده اند ... آن هم در این شب سفید! چه مردمان بی ذوقی ... دزدی، جلوی چشم فرشته ها؟
باشد یک وقت دیگر!

کنایه نامه

(داخلی/شب/دارالمجانین)
فردریک از پنجره بیرون را نگاه می کند!
فردریک: به نظرم تفاوت دید داریم سبز ...!
سبز (نعره زنان): دکتــــــــــر!!!

پنجره

فردریک، بیا اینجا را نگاه کن ... از آسمان فرشته می آید!

خدایا شکرت، یه روز خوب ... یه برف قشنگ. همه چیز رو می شوره ... همونطوری که من دلم می خواست. همونطوری که من ازت خواسته بودم.
دوم اینکه هرچی گوره خره حالا دیگه واسه ما کانگورو!

کنایه نامه

(داخلی/روز/دارالمجانین)
سبز سرگرم ور رفتن با اسباب بازی اش است. فردریک توی کشو به دنبال چیزی می گردد. به نظر سر حال می رسد. زیر لب آواز می خواند ...
سبز: دنبال چی می گردی؟
فردریک: بخواب!
سبز (با فریاد): یکی بیاد این رو ببره! این فردیک دیوونست! آقـــــــای دکتر!!! این فردریک دیـــــــــــوونـــــــــــــــــــــست!
فردریک (با تعجب می پرسد): چه طور به این نتیجه رسیدی دوست عزیزم؟
سبز (با فریاد): ایــــن قرصاش رو نمی خوره!!! دکــــــــــــــــــتـــــــــــــر کـــــمـــــک! این دیوونـــــــــــــــــــــــست!

وش های سیاه و سیاهه های سفید ...

Remixed

نباز، بالا بیاور! تمام بغض ها را، تمام درد ها را، تمام حرف ها را ... هر چه را که ناراحتت می کند! دورشان بریز و به یاد دار، زندگی را سخت نگیری ... دوستت دارم ها با لیاقت تر از آنند که درخشیده نشوند ...

دوستت دارم ها ...

نترس، بالا بیاور! تمام بغض ها را، تمام درد ها را، تمام حرف ها را ... هر چه را که ناراحتت می کند! دورشان بریز و به یاد دار، زندگی را سخت نگیری ... دوستت دارم ها با لیاقت تر از آنند که درخشیده نشوند ...

سه‌شنبه، بهمن ۱۵

یاد دوران، دور یاران، جور جان ... شب!

کنایه نامه

(داخلی/شب/دارالمجانین)
سبز روی تخت نشسته است. زانوهایش را در بغل گرفته و سرش را به دیوار تکیه زده است. چشم هایش را می بینیم که خیره مانده بر سقف اتاق. چراغ روشن است، اما اتاق نور زیادی ندارد. تلویزیون در گوشه اتاق روشن است. اما سبز توجهی به آن ندارد. گفتگوی سینمایی-سیاسی حرارت یک مجادله را به سکوت اتاق تحمیل کرده است. فردریک روی چند جلد ماهنامه گلستانه، با آرامشی لج آور خوابیده است.
سبز رو به تلوزیون می گوید:" دارکوب!!! کی می رسد باران؟"
فردریک (با صدایی بلند می گوید): " بخواب!"

کنایه نامه

(داخلی/شب/دارالمجانین)
من: "ماهواره اینارو رله می کنه به ماهواره دیگه یعنی چی؟"
فردریک: "بخواب!"
داشت برف می یومد که ... چی شد؟ چرا آفتاب به این شدیدی آخه؟ بی خبر ... کارایی می کنی تو هم خدا ها!
وقتی همسرم، یک چیز برگرِ محسنی بود ...

پ.ن. این اخم نیست , تعجب است به نوعی!
چه طور مداد رنگی نمی خواد؟ آب رنگه؟
دیشب دم نون سنگکی طلا پخش کردن. دوسش دارم، اماممه. من خل خل نویس بزرگی هستم! خیلی شیک ...

دوشنبه، بهمن ۱۴

- هیجان زیادی نداشت ... یعنی هیجان انگیز بودا، ولی خب من هیجان زده نشدم. اگه آدمه تهش می مرد بهتر نمی شد؟
- قول می دی هیجان زده شی؟
تا من دوباره من بشم، دوباره لبخندی بزن

بگو از ما که تو خونمون غریبیم

تو که دستت به نوشتن آشناست ... قربون دستت، دل ما رو بنویس!!!
بنویس هر چه کا ما رو به سر اومد، بد قصه ها گذشت و بدتر اومد ... بگو از ما که به زندگی دچاریم، لحظه ها رو می کشیم، نمی شماریم. بنویس از ما که در حال فراریم، توی این پاییز بد فکر بهاریم! رفیق گوشت با منه؟؟! دست من خسته شد از بس که نوشتم. می فهمی؟ پای من آبله زد بس که دویدم. می سوزه! خیلی می سوزه رفیق ... تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن، چرا اونجا که تویی من نرسیدم ... ؟ از کی باید بپرسم؟ دل دریا رو نوشتی ... همه دنیا رو نوشتی ... دل ما رو بنویس!
چی می شد اگه ارتعاش صدای من هم پنجره ها رو می شکوند؟؟
- من، خالی از عاطفه و خشم، خالی از خویشی و غربت، گیج و مبهوت بین بودن و نبودن ....
- ***** ** * ** **** خــــــــوابـــــــــــــــــیـــــــدیـــــــــــمـــــــــــا!
آقای سبز سلام ...
امیدوارم که حالت خوب باشد. مقداری محبت برایت نوشتم. کمی دوست داشتن هم برایت فرستادم ... کاش ستاره می فروختند تا برایت یک ستاره هم می خریدم. ببخشید اگر مرامش کم شد. مرام کم یاب شده! می گویند می خواهند گرانش کنند. چندیست توزیع نشده.
راستی آقای سبز، دکترت هم نگارنت است. می گفت تو حالت خیلی بد است ... آره؟ این قدر بد احوالی؟؟ من که باور نکردم ... حکماً برای گرفتن پول بیشتر برای درمانت لاش کرده است. می گفت تو دیوانه شدی ... گفتم دکتر جان چه حرفا می زنیا! وا؟
یک تیغ هم برایت گرفتم. شاید خواستی رگت را بزنی. اگر کار دیگری هم داشتی تعارف را بگذار کنار ... مراقب تیغم هم باش، کندش نکنی ... دیگر سفارش نمی کنم.
مراقب خودت باش

خشگل بازی های یک شب تاریک

تهران با "ت" شوروع می شه! با "ن" تموم .... نمی فهمی!
اینجا دارالمجانین ... مجنونم ولی عاشق نیستم. عاشقم ولی لیلی نیست و در خیالاتم سر به صحرا گذاشته ام ... این جنون خوش رنگ.
می خوانم کتاب گنجوی عزیز را و می رسم به :

چون شمع ترک به خواب گفته/ ناسوده به روز و شب نخفته
می کشت ز درد خویشتن را/ می جست دوای جان و تن را
می کند بدان امید جانی/ می کوفت سری به آستانی
هر صبحدمی شدی شتابان/ سر پای برهنه در بیابان
او بنده یار و یار در بند/ از یکدیگر به بویی خرسند

چه بوها! چه لیلی ها! خیلی دلم گرفته از خیلی ها ...

صاعت دواضدح و پنجاح و ثه دغیغه و حشط سانیه

اینجا دارالمجانین ... می نویسم، ولی زمان کافی برای خوانده شدن ندارند. نوشته هایم را می گویم. بنده خداها را خیلی می چزانم. اگر می دانستی چه صفایی دارد لیلی، تو هم جای من بودی همین بلا را سرشان می آوردی!
اینجا دارالمجانین ... روزها از شب شروع می شوند و به شب ختم می شوند. عجب تضاد جوهری. تا حالا بهش فکر کرده بودی؟
اینجا دارالمجانین ... ببخشید لیلی کو؟ آهان. لیلی چند ساعت است که عاشق شده ام. "ها منی تایمز آی کودنت اسلیپ کاز آی سا یو دایینگ این مای دیریمز؟" چند ساعت طول می کشد تا قرص های صورتی رنگ اثر کنند؟
اینجا دارالمجانین ... لیلی، اینجا همه چیز فرق دارد ... اینجا به ما می گویند دیوانه!
اینجا دارالمجانین ... من برای Ayo دارم دست می زنم.

یکشنبه، بهمن ۱۳

از الطافتون یه دست مرتب دیگه Ayo رو منوّر کنین، لطفاً لطیفی!

بی تفصیر/تقصیر


وای که چه می کند این صدا ... آن هم در این هوا. برای عاشق بازنشسته ای مثل من. دوباره ها می آیند ...
حرف تنهایی نیست، رخت سیاهم برای مرگ آرزوهاست. آرزوهایم نو می شوند، آمــــــــــــّــــــــــا!

...
من/ خالی از عاطفه و خشم/ خالی از خویشی و غربت/ گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق/ آخرین هم سفر من/ مثل تو من رو رها کرد/ حالا دستام مونده و تنهایی من
ای دریغ از من/ که بی خود مثل تو/ گم شدم/ گم شدم تو زلمت تن
ای دریغ از تو/ که مثل عکس عشق/ هنوزم داد می زنی تو آینه من
...
وای/ گریمون هیچ/ خندمون هیچ/ باخته برندمون هیچ/ تنها آغوش تو مونده/ غیر از اون هیچ
ای/ ای مث من تک و تنها/ دستام رو بگیر که عمر رفت/ همه چی تویی/ زمین و آسمون هیچ
در تو می بینم/ همه بود و نبود/ بیا پر کن من رو ای خورشید دل سرد
بی تو می میرم/ مثل قلب چراغ/ نور تو بودی/ کی من رو از تو جدا کرد؟

چیچیه بولوری

یه جایزه هم بدین به این "برادران بلوز" لطفا ... چیچیه بلوری مبارک برادرا.

یه عصر خیس

ترافیک ولی لذت بخش. آهنگایی که دوس دارم. مهم هم نیست که صندلی خالیه. بارون، نم، برف پاک کن، نسکافه کاغذی مثل همیشه، و غرور.
از نو!
بنده تندیس جشنواره رو همین الآن دادم به ayo به خاطر این آهنگه! کار خدا رو می بینی؟
دوسش دارم؛ اماممه!
پس هیچی، سلام.