شنبه، اسفند ۱۰
چهارشنبه، اسفند ۷
کنایه نامه
(داخلی/روز/دارالمجانین)
سبز جلوی آینه می رقصد. بلند بلند می خندد و از کاردستی اش تعریف می کند. فردریک وارد اتاق می شود.
فردریک: به دکتر گفتم که تو حالت بهتر است سبز.
سبز: خیلی بی جا کردی! من از دارالمجانین خوشم می آید. می خواهم تا آخر عمرم اینجا بمانم!
سبز جلوی آینه می رقصد. بلند بلند می خندد و از کاردستی اش تعریف می کند. فردریک وارد اتاق می شود.
فردریک: به دکتر گفتم که تو حالت بهتر است سبز.
سبز: خیلی بی جا کردی! من از دارالمجانین خوشم می آید. می خواهم تا آخر عمرم اینجا بمانم!
سهشنبه، اسفند ۶
اخبار صبح گاهی
هوا خوبه ... فاز عید رو می ده. دلم می خواد برم عکاسی ... یه عالمه عکس جدید دیدم که دوس داشتم. حسودیم شد خب!
تازه بعد از سیمرغ بلورین اسکار رو هم خواستن بدن به من. گفتم نکنین این کار رو که ممنوع التصویر می شم!
دوست کارگردانم هم اولین تجربه کارگردانیش رو داره می کنه (جمله کردنی نیستا، افعال کمی حسی ان)! فیلم برداریش تموم شده. و من به جای دوست کارگردانم ذوق دارم!
یکی دو تا ایده هم داره کونم رو پاره می کنه! هر شب می خوام بنویسمش و را نمی ده ... ولی فک کنم فیلم نامه خوبی از توش در بیارم. کلی حرف دارم و هیچکی نمی فهمه. اه چقدر خنگین!
تازه بعد از سیمرغ بلورین اسکار رو هم خواستن بدن به من. گفتم نکنین این کار رو که ممنوع التصویر می شم!
دوست کارگردانم هم اولین تجربه کارگردانیش رو داره می کنه (جمله کردنی نیستا، افعال کمی حسی ان)! فیلم برداریش تموم شده. و من به جای دوست کارگردانم ذوق دارم!
یکی دو تا ایده هم داره کونم رو پاره می کنه! هر شب می خوام بنویسمش و را نمی ده ... ولی فک کنم فیلم نامه خوبی از توش در بیارم. کلی حرف دارم و هیچکی نمی فهمه. اه چقدر خنگین!
دوشنبه، اسفند ۵
یکشنبه، اسفند ۴
شنبه، اسفند ۳
پنج سال ربع کم!
صحنه جالبی بود. بعد از این همه سال این همه آدم دور هم جمع شده اند و همه با هم سیگار کشیدند. جای ناظممان خالی بود تا ببیند شاگردان دبیرستان پیروز چه شده اند!
پنجشنبه، اسفند ۱
سهشنبه، بهمن ۲۹
دوشنبه، بهمن ۲۸
کنایه نامه
فردریک: چقدر بت گفتم بخواب! گوش نکردی که ... حالا نگران نباش. می گم دکتر بیاد دست و پات رو ببنده!
سبز: چی می گی؟
فردریک ساکت می ماند ...
سبز: شبت به خیر ...
سبز: چی می گی؟
فردریک ساکت می ماند ...
سبز: شبت به خیر ...
یکشنبه، بهمن ۲۷
شنبه، بهمن ۲۶
جمعه، بهمن ۲۵
پنجشنبه، بهمن ۲۴
بنویسید ...
مثال: در عکسی سه دیوانه دیده می شوند. اگر بدانیم یکی از آنها سبز است؛ مطلوب است ثبت های روزنامه و صورت های مالی شرکت در تاریخ مذکور!
حل: نام پرنده ای است در کتاب اول دبستان!
حل: نام پرنده ای است در کتاب اول دبستان!
کنایه نامه
(خارجی/شب/خیابان)
سبز تعدادی سیمرغ بلوری را برداشته است و می دود. فردریک و داوود رشیدی هم سایه به سایه در تعقیب او هستند. رشیدی نفس نفس زنان از فردریک می پرسد:
- تو این دزد را می شناسی؟
- داوود جان درست صحبت کن. دزد باباته! سبز فقط کمی دیوانه است ... همین!
سبز تعدادی سیمرغ بلوری را برداشته است و می دود. فردریک و داوود رشیدی هم سایه به سایه در تعقیب او هستند. رشیدی نفس نفس زنان از فردریک می پرسد:
- تو این دزد را می شناسی؟
- داوود جان درست صحبت کن. دزد باباته! سبز فقط کمی دیوانه است ... همین!
چهارشنبه، بهمن ۲۳
سیمرغش سیمرغ نیست!
از لای این پرچم ها سیمرغ رد نشد ... یعنی ما که چیزی ندیدیم. هر پرنده ای که فکرش را بکنی آمد و رفت. ولی سیمرغی ما ندیدیم! خیلی ها می گویند دیگر سیمرغش سیمرغ نیست! آخر مگر می شود سیمرغ را محدود کرد ... می گویند سیمرغ قهر کرده است. شایعه شده سیمرغ گفته یا جای من است یا جای کلاغ! خدا می داند با سیمرغ چه کرده اند ...؟
سهشنبه، بهمن ۲۲
شما را به خدا انقدر نزنید. بس است. خسته ام. دارم تمام می شوم ... شما را به خدا چشم هایتان را باز کنید شاید ببینید. این منم که زجه می زنم! خسته شدم از بس زدید و لبخند دروغی تحویلتان دادم! خسته شدم از بس زدید و نشکستم! شما را به خدا تمامش کنید ...
پاهایم را بردید هیچ نگفتم. دست هایم را گرفتید دم نزدم. چشم هایم را کور کردید و باز نگاه کردم! دلم را کشتید و خندیدم. جوانیم را طلب کردید و هدیه کردم. خودم را پسند کردید و بی خود شدم! کافی نیست؟
چقدر بی معرفت هستید! این رسمش نبود ... من که در تنهایی خود می سوختم! بروید و تنهایم بگذارید!!! با همه شما هستم ... تنهایی هایم را نمی دهم! بودنتان مال خودتان. من دیگر نیستم!
چقدر بی معرفت هستید! این رسمش نبود ... من که در تنهایی خود می سوختم! بروید و تنهایم بگذارید!!! با همه شما هستم ... تنهایی هایم را نمی دهم! بودنتان مال خودتان. من دیگر نیستم!
بی خودی ها
دوشنبه، بهمن ۲۱
کیش و مات
دمت گرم سید! عجب شطرنجی بازی می کنین تو و دوستات ... حالا نوبت قلعه رفتن است؟ راستی سید، تو سفید بودی یا سیاه؟
تو هم سیاهی ... کاندید شدی که چه شود؟ که سر خلق الله را زیر آب کنند و تو باز خایه مبارک را بخارانی؟ سید ما کیش و مات شده ایم ... زور نزن، برنده ای! زور نزن سید، همه چیز همان طوری می شود که رئیس می خواهد. حالا تو دم از استاد بزرگی بزن!
تو هم سیاهی ... کاندید شدی که چه شود؟ که سر خلق الله را زیر آب کنند و تو باز خایه مبارک را بخارانی؟ سید ما کیش و مات شده ایم ... زور نزن، برنده ای! زور نزن سید، همه چیز همان طوری می شود که رئیس می خواهد. حالا تو دم از استاد بزرگی بزن!
یکشنبه، بهمن ۲۰
شنبه، بهمن ۱۹
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
سبز سخت سرگرم است. طبق معمول در اسباب بازی اش فرو رفته است. فردریک روی پاهایش برای یک کبوتر لانه ساخته است! بی تحرک نشسته، مبادا کبوتر مادر بیدار شود! پدرشان رفته چوب بیاورد تا به کمک فرد لانه را کامل کنند ...
سبز: بهتر نبود درخت می شدی؟
فردریک: سبز، عزیزم، تو شعور نداری! البته ببخشید که انقدر نا گهانی گفتم ...
سبز: از دست دکتر هم دیگر کاری ساخته نیست! به کارت برس ...
سبز سخت سرگرم است. طبق معمول در اسباب بازی اش فرو رفته است. فردریک روی پاهایش برای یک کبوتر لانه ساخته است! بی تحرک نشسته، مبادا کبوتر مادر بیدار شود! پدرشان رفته چوب بیاورد تا به کمک فرد لانه را کامل کنند ...
سبز: بهتر نبود درخت می شدی؟
فردریک: سبز، عزیزم، تو شعور نداری! البته ببخشید که انقدر نا گهانی گفتم ...
سبز: از دست دکتر هم دیگر کاری ساخته نیست! به کارت برس ...
بعد از باشگاه میای بیرون، خسته و کوفته و می بینی که ماشینت بنزین تموم کرده! بارون هم داره می یاد ... آره آره همون بارون قشنگ و رمانتیک، عین گنداب می ریزه رو سرت. چاره ای نیست! باید بگردی دنبال دبه و بنزین پیدا کنی.
می رسی خونه، در رو وا می کنی و سلام نکرده، لباسا رو می کنی و می دویی تو حموم! بوی بنزین داره خفت می کنه ... لیف رو بر می داری و می یوفتی به جون دستات!
منتظری دوستات بیان دنبالت. دیر کردن ... تو دلت می گی "بیخیال الان میان دیگه"! می ری سراق شام و تند تند می لومبونی که یه وقت اگه اومدن، وسط وعده بعد از باشگاه نباشی. با تمام تلاشی که کردی، قاشق رو که می یاری سمت دهنت، بوی بنزین می زنه تو دماغت. با خودت فکر می کنی نکنه تو غذات یکی بنزین ریخته! صدای اس ام اس می پرونتت. با لگد می کوبی زیر بشقاب و می دویی تو اتاقت. "پرتاب موفقیت آمیز ماهواره ملی امید مبارک باد. ایرانسل"! خب حق داری مثل رضا شاه حرف بزنی ... بعد هم که دوستات خبر می دن که امشب دیگه نمی رسن بیان پیشت.
سیگارت رو روشن کن برو سر وقت مستور! آخر خطه ...
می رسی خونه، در رو وا می کنی و سلام نکرده، لباسا رو می کنی و می دویی تو حموم! بوی بنزین داره خفت می کنه ... لیف رو بر می داری و می یوفتی به جون دستات!
منتظری دوستات بیان دنبالت. دیر کردن ... تو دلت می گی "بیخیال الان میان دیگه"! می ری سراق شام و تند تند می لومبونی که یه وقت اگه اومدن، وسط وعده بعد از باشگاه نباشی. با تمام تلاشی که کردی، قاشق رو که می یاری سمت دهنت، بوی بنزین می زنه تو دماغت. با خودت فکر می کنی نکنه تو غذات یکی بنزین ریخته! صدای اس ام اس می پرونتت. با لگد می کوبی زیر بشقاب و می دویی تو اتاقت. "پرتاب موفقیت آمیز ماهواره ملی امید مبارک باد. ایرانسل"! خب حق داری مثل رضا شاه حرف بزنی ... بعد هم که دوستات خبر می دن که امشب دیگه نمی رسن بیان پیشت.
سیگارت رو روشن کن برو سر وقت مستور! آخر خطه ...
درد می کند بدجور
هستی از ما آلت خورده است و پندارد همی خورده ایم ما ز هستی موز هستی را آلت گونه و ...
هستی از ما آلت خورده و ما از هستی!
ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ...
هستی از ما آلت خورده و ما از هستی!
ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ...
مجنون لیلی ندارد "نقطه"
اینجا دارالمجانین ... مسکن هایت تسکین نمی دهند دکتر! این درد لعنتی در هر ثانیه ده ها بار کل وجودم را دور می زند و باز بر می گردد سر جای اولش، دکان دل. کارم بالا و پایین کشیدن کرکره این دکان بی مشتری است دکتر جان ... درآمدی هم ندارد، باز هم شکر. اما چه کنم که حالی نمانده و بی حالی است که پا به پای من می دود. برای امروز صد ها کیلومتر!
اینجا دارالمجانین ... مستور را می خوانم و ذوق می کنم. و نمی توانی در این ذوق سهیمَم باشی. باید مجنون باشی تا اینجا راهت دهند ... نه لیلی!
اینجا دارالمجانین ... مستور را می خوانم و ذوق می کنم. و نمی توانی در این ذوق سهیمَم باشی. باید مجنون باشی تا اینجا راهت دهند ... نه لیلی!
آنقدر دوست داشتنی بود که کار به نسکافه دو و سه و چهار می رسد. چلقِّ شاتر نمی تواند جای دوستت دارم را بیگیرد. چرا چشم هایت را تنگ می کنی؟ چرا دلت را می دزدی؟ پشت در گوش وای نسا. بیا تو ... اینجا جز من و فردریک کسی نیست. پتک کن تاریخ را! بکوبش به در. حواست باشد در را نشکنی ... لازمش داریم. شب در راه است ...
جمعه، بهمن ۱۸
دلِ یکی آتیش گرفته
"توي يكي از همين خونه ها، همين نزديكي ها، دلِ يكي آتيش گرفته. از روي بام هم كه نيگا كنيد مي بينيد كه از توي پنجره يكي از اين خونه ها آتيش مي ريزه بيرون. دل يكي آتيش گرفته. تو اومدي اما كمي دير. از ته يك خيابون دراز. مث يك سايه نگراني. كمي دير اومدي اما حسابي تجلي كردي و دل يكي رو آتيش زدي. به من مي گن چيزي نگو. نبايد هم بگم اما دل يكي داره آتيش مي گيره. دل يكي اينجا داره خاكستر مي شه. كمي دير اومدي اما يك راست رفتي سروقت دل يكي و دست كردي تو سينه اش و دلشوآوردي بيرون و انداختي تو آتيش و بعد گذاشتيش سر جاش. واساي همينه كه دل يكي آتيش گرفته و داره خاكستر مي شه. يكي داره تو چشات غرق مي شه. يكي لاي شيارهاي انگشتات داره گم مي شه. يكي داره گُر مي گيره. دل يكي آتيش گرفته. كسي يه چيكه آب بريزه رودلش شايد خنك شه. ميون اين همه خونه كه خفه خون گرفته اند يك خونه هست كه دل يكي داره توش خاكستر مي شه. يكي هوس كرده بپره تو دستات و خودشو غرق كنه. يكي مي خواد نيگات كنه. نه، مي خواد بشنفتت. مي خواد بپره تو صدات. يكي مي خواد ورت داره و ببردت اون بالا و بذارتت رو كوه و بعد بدوه تا ته دره و از اون جا نيگات كنه. يكي مي ترسه از نزديك تماشات كنه. يكي مي خواد تو چشات شنا كنه.يكي اينجا سردشه. يكي همه اش شده زمستون. يكي بغض گير كرده تو گلوش و داره خفه مي شه. وقتي حرف مي زدي يكي نه به چيزايي كه مي گفتي كه به صدات، به محض صدات گوش مي داد. يكي محو شده بود تو صدات. يكي دلتنگه. توي يكي از همين خونه ها، همين نزديكي ها، دل يكي آتيش گرفته. كسي يك چيكه آب بريزه رودلش شايد خنك شه."
(از کتاب چند روایت معتبر - نوشته مصطفی مستور)
فلان فلان شده ...
یعنی واقعا رضا شاه به غیر از پدر سوخته و پفیوز و حرومزاده و بی پدر، از چیز دیگه ای تو صحبتاش استفاده نمی کرده؟ بی تربیت ...
هم هم!
چقد این سیاهی ها بهِم میاد. ساعت ها جلوی آینه قدی راه رو خودم رو ور انداز کردم! هی رفتم هی اومد. گفتم باید به آینه های دیگه هم سر بزنم تا مطمئن شم. همشون همین رو بهم گفتن. خوب که نگاهم کنی می بینی شکسته شدم ... می بینی دیگه اون پسر کوچولوی تخس نیستم. چقد این سیاهی ها بهم می یاد. اول فکر می کردم چرکه! کثیفیه! ولی دیدم نه ... مثل اینکه به خوردم رفتن. جزئی از وجودمن. با یه عینک سیاه به چشمام ست خوبی می شه! هم سیاه می بینم، هم سیاه دیده می شم .. بهم می یاد!
پنجشنبه، بهمن ۱۷
دادگاه دل
تق تق تق! اینجا همه چیز رسمی است ...
- آقای سبز، شما متهم ردیف اول این دادگاه هستین! دفاعی از خود دارید؟
- من دلم رو نکشتم! من بی گناهم ... ولی خوب چی کار کنم. مدرکی ندارم!
- از دادگاه تقاضا دارم شاهد شماره یک رو به جایگاه شهود دعوت کنم. آقای فردریک آیا سوگند یاد می کنید که فقط حقیقت را بگویید و جز حقیقت چیزی بر زبان نیاورید؟
(سبز زیر لب زمزمه می کند و فردریک علیه اش شهادت می دهد ...)
سقفمون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه/ یه افق یه بی نهایت، کمترین فاصلمونمه ...
- آقای سبز، شما متهم ردیف اول این دادگاه هستین! دفاعی از خود دارید؟
- من دلم رو نکشتم! من بی گناهم ... ولی خوب چی کار کنم. مدرکی ندارم!
- از دادگاه تقاضا دارم شاهد شماره یک رو به جایگاه شهود دعوت کنم. آقای فردریک آیا سوگند یاد می کنید که فقط حقیقت را بگویید و جز حقیقت چیزی بر زبان نیاورید؟
(سبز زیر لب زمزمه می کند و فردریک علیه اش شهادت می دهد ...)
سقفمون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه/ یه افق یه بی نهایت، کمترین فاصلمونمه ...
لب بوم ما مشین
گنجشکک اشی مشی/ لب بوم ما مشین
بارون می یاد خیس می شی/ برف می یاد گوله می شی/ می یفتی تو حوض نقاشی
بارون می یاد خیس می شی/ برف می یاد گوله می شی/ می یفتی تو حوض نقاشی
چهارشنبه، بهمن ۱۶
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
فردریک از پنجره بیرون را نگاه می کند!
فردریک: به نظرم تفاوت دید داریم سبز ...!
سبز (نعره زنان): دکتــــــــــر!!!
کنایه نامه
(داخلی/روز/دارالمجانین)
سبز سرگرم ور رفتن با اسباب بازی اش است. فردریک توی کشو به دنبال چیزی می گردد. به نظر سر حال می رسد. زیر لب آواز می خواند ...
سبز: دنبال چی می گردی؟
فردریک: بخواب!
سبز (با فریاد): یکی بیاد این رو ببره! این فردیک دیوونست! آقـــــــای دکتر!!! این فردریک دیـــــــــــوونـــــــــــــــــــــست!
فردریک (با تعجب می پرسد): چه طور به این نتیجه رسیدی دوست عزیزم؟
سبز (با فریاد): ایــــن قرصاش رو نمی خوره!!! دکــــــــــــــــــتـــــــــــــر کـــــمـــــک! این دیوونـــــــــــــــــــــــست!
سبز سرگرم ور رفتن با اسباب بازی اش است. فردریک توی کشو به دنبال چیزی می گردد. به نظر سر حال می رسد. زیر لب آواز می خواند ...
سبز: دنبال چی می گردی؟
فردریک: بخواب!
سبز (با فریاد): یکی بیاد این رو ببره! این فردیک دیوونست! آقـــــــای دکتر!!! این فردریک دیـــــــــــوونـــــــــــــــــــــست!
فردریک (با تعجب می پرسد): چه طور به این نتیجه رسیدی دوست عزیزم؟
سبز (با فریاد): ایــــن قرصاش رو نمی خوره!!! دکــــــــــــــــــتـــــــــــــر کـــــمـــــک! این دیوونـــــــــــــــــــــــست!
دوستت دارم ها ...
نترس، بالا بیاور! تمام بغض ها را، تمام درد ها را، تمام حرف ها را ... هر چه را که ناراحتت می کند! دورشان بریز و به یاد دار، زندگی را سخت نگیری ... دوستت دارم ها با لیاقت تر از آنند که درخشیده نشوند ...
سهشنبه، بهمن ۱۵
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
سبز روی تخت نشسته است. زانوهایش را در بغل گرفته و سرش را به دیوار تکیه زده است. چشم هایش را می بینیم که خیره مانده بر سقف اتاق. چراغ روشن است، اما اتاق نور زیادی ندارد. تلویزیون در گوشه اتاق روشن است. اما سبز توجهی به آن ندارد. گفتگوی سینمایی-سیاسی حرارت یک مجادله را به سکوت اتاق تحمیل کرده است. فردریک روی چند جلد ماهنامه گلستانه، با آرامشی لج آور خوابیده است.
سبز رو به تلوزیون می گوید:" دارکوب!!! کی می رسد باران؟"
فردریک (با صدایی بلند می گوید): " بخواب!"
سبز روی تخت نشسته است. زانوهایش را در بغل گرفته و سرش را به دیوار تکیه زده است. چشم هایش را می بینیم که خیره مانده بر سقف اتاق. چراغ روشن است، اما اتاق نور زیادی ندارد. تلویزیون در گوشه اتاق روشن است. اما سبز توجهی به آن ندارد. گفتگوی سینمایی-سیاسی حرارت یک مجادله را به سکوت اتاق تحمیل کرده است. فردریک روی چند جلد ماهنامه گلستانه، با آرامشی لج آور خوابیده است.
سبز رو به تلوزیون می گوید:" دارکوب!!! کی می رسد باران؟"
فردریک (با صدایی بلند می گوید): " بخواب!"
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
من: "ماهواره اینارو رله می کنه به ماهواره دیگه یعنی چی؟"
فردریک: "بخواب!"
من: "ماهواره اینارو رله می کنه به ماهواره دیگه یعنی چی؟"
فردریک: "بخواب!"
دوشنبه، بهمن ۱۴
بگو از ما که تو خونمون غریبیم
تو که دستت به نوشتن آشناست ... قربون دستت، دل ما رو بنویس!!!
بنویس هر چه کا ما رو به سر اومد، بد قصه ها گذشت و بدتر اومد ... بگو از ما که به زندگی دچاریم، لحظه ها رو می کشیم، نمی شماریم. بنویس از ما که در حال فراریم، توی این پاییز بد فکر بهاریم! رفیق گوشت با منه؟؟! دست من خسته شد از بس که نوشتم. می فهمی؟ پای من آبله زد بس که دویدم. می سوزه! خیلی می سوزه رفیق ... تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن، چرا اونجا که تویی من نرسیدم ... ؟ از کی باید بپرسم؟ دل دریا رو نوشتی ... همه دنیا رو نوشتی ... دل ما رو بنویس!
بنویس هر چه کا ما رو به سر اومد، بد قصه ها گذشت و بدتر اومد ... بگو از ما که به زندگی دچاریم، لحظه ها رو می کشیم، نمی شماریم. بنویس از ما که در حال فراریم، توی این پاییز بد فکر بهاریم! رفیق گوشت با منه؟؟! دست من خسته شد از بس که نوشتم. می فهمی؟ پای من آبله زد بس که دویدم. می سوزه! خیلی می سوزه رفیق ... تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن، چرا اونجا که تویی من نرسیدم ... ؟ از کی باید بپرسم؟ دل دریا رو نوشتی ... همه دنیا رو نوشتی ... دل ما رو بنویس!
آقای سبز سلام ...
امیدوارم که حالت خوب باشد. مقداری محبت برایت نوشتم. کمی دوست داشتن هم برایت فرستادم ... کاش ستاره می فروختند تا برایت یک ستاره هم می خریدم. ببخشید اگر مرامش کم شد. مرام کم یاب شده! می گویند می خواهند گرانش کنند. چندیست توزیع نشده.
راستی آقای سبز، دکترت هم نگارنت است. می گفت تو حالت خیلی بد است ... آره؟ این قدر بد احوالی؟؟ من که باور نکردم ... حکماً برای گرفتن پول بیشتر برای درمانت لاش کرده است. می گفت تو دیوانه شدی ... گفتم دکتر جان چه حرفا می زنیا! وا؟
یک تیغ هم برایت گرفتم. شاید خواستی رگت را بزنی. اگر کار دیگری هم داشتی تعارف را بگذار کنار ... مراقب تیغم هم باش، کندش نکنی ... دیگر سفارش نمی کنم.
مراقب خودت باش
امیدوارم که حالت خوب باشد. مقداری محبت برایت نوشتم. کمی دوست داشتن هم برایت فرستادم ... کاش ستاره می فروختند تا برایت یک ستاره هم می خریدم. ببخشید اگر مرامش کم شد. مرام کم یاب شده! می گویند می خواهند گرانش کنند. چندیست توزیع نشده.
راستی آقای سبز، دکترت هم نگارنت است. می گفت تو حالت خیلی بد است ... آره؟ این قدر بد احوالی؟؟ من که باور نکردم ... حکماً برای گرفتن پول بیشتر برای درمانت لاش کرده است. می گفت تو دیوانه شدی ... گفتم دکتر جان چه حرفا می زنیا! وا؟
یک تیغ هم برایت گرفتم. شاید خواستی رگت را بزنی. اگر کار دیگری هم داشتی تعارف را بگذار کنار ... مراقب تیغم هم باش، کندش نکنی ... دیگر سفارش نمی کنم.
مراقب خودت باش
اینجا دارالمجانین ... مجنونم ولی عاشق نیستم. عاشقم ولی لیلی نیست و در خیالاتم سر به صحرا گذاشته ام ... این جنون خوش رنگ.
می خوانم کتاب گنجوی عزیز را و می رسم به :
چون شمع ترک به خواب گفته/ ناسوده به روز و شب نخفته
می کشت ز درد خویشتن را/ می جست دوای جان و تن را
می کند بدان امید جانی/ می کوفت سری به آستانی
هر صبحدمی شدی شتابان/ سر پای برهنه در بیابان
او بنده یار و یار در بند/ از یکدیگر به بویی خرسند
چه بوها! چه لیلی ها! خیلی دلم گرفته از خیلی ها ...
می خوانم کتاب گنجوی عزیز را و می رسم به :
چون شمع ترک به خواب گفته/ ناسوده به روز و شب نخفته
می کشت ز درد خویشتن را/ می جست دوای جان و تن را
می کند بدان امید جانی/ می کوفت سری به آستانی
هر صبحدمی شدی شتابان/ سر پای برهنه در بیابان
او بنده یار و یار در بند/ از یکدیگر به بویی خرسند
چه بوها! چه لیلی ها! خیلی دلم گرفته از خیلی ها ...
صاعت دواضدح و پنجاح و ثه دغیغه و حشط سانیه
اینجا دارالمجانین ... می نویسم، ولی زمان کافی برای خوانده شدن ندارند. نوشته هایم را می گویم. بنده خداها را خیلی می چزانم. اگر می دانستی چه صفایی دارد لیلی، تو هم جای من بودی همین بلا را سرشان می آوردی!
اینجا دارالمجانین ... روزها از شب شروع می شوند و به شب ختم می شوند. عجب تضاد جوهری. تا حالا بهش فکر کرده بودی؟
اینجا دارالمجانین ... ببخشید لیلی کو؟ آهان. لیلی چند ساعت است که عاشق شده ام. "ها منی تایمز آی کودنت اسلیپ کاز آی سا یو دایینگ این مای دیریمز؟" چند ساعت طول می کشد تا قرص های صورتی رنگ اثر کنند؟
اینجا دارالمجانین ... لیلی، اینجا همه چیز فرق دارد ... اینجا به ما می گویند دیوانه!
اینجا دارالمجانین ... من برای Ayo دارم دست می زنم.
اینجا دارالمجانین ... روزها از شب شروع می شوند و به شب ختم می شوند. عجب تضاد جوهری. تا حالا بهش فکر کرده بودی؟
اینجا دارالمجانین ... ببخشید لیلی کو؟ آهان. لیلی چند ساعت است که عاشق شده ام. "ها منی تایمز آی کودنت اسلیپ کاز آی سا یو دایینگ این مای دیریمز؟" چند ساعت طول می کشد تا قرص های صورتی رنگ اثر کنند؟
اینجا دارالمجانین ... لیلی، اینجا همه چیز فرق دارد ... اینجا به ما می گویند دیوانه!
اینجا دارالمجانین ... من برای Ayo دارم دست می زنم.
یکشنبه، بهمن ۱۳
وای که چه می کند این صدا ... آن هم در این هوا. برای عاشق بازنشسته ای مثل من. دوباره ها می آیند ...
حرف تنهایی نیست، رخت سیاهم برای مرگ آرزوهاست. آرزوهایم نو می شوند، آمــــــــــــّــــــــــا!
...
من/ خالی از عاطفه و خشم/ خالی از خویشی و غربت/ گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق/ آخرین هم سفر من/ مثل تو من رو رها کرد/ حالا دستام مونده و تنهایی من
ای دریغ از من/ که بی خود مثل تو/ گم شدم/ گم شدم تو زلمت تن
ای دریغ از تو/ که مثل عکس عشق/ هنوزم داد می زنی تو آینه من
...
وای/ گریمون هیچ/ خندمون هیچ/ باخته برندمون هیچ/ تنها آغوش تو مونده/ غیر از اون هیچ
ای/ ای مث من تک و تنها/ دستام رو بگیر که عمر رفت/ همه چی تویی/ زمین و آسمون هیچ
در تو می بینم/ همه بود و نبود/ بیا پر کن من رو ای خورشید دل سرد
بی تو می میرم/ مثل قلب چراغ/ نور تو بودی/ کی من رو از تو جدا کرد؟
حرف تنهایی نیست، رخت سیاهم برای مرگ آرزوهاست. آرزوهایم نو می شوند، آمــــــــــــّــــــــــا!
...
من/ خالی از عاطفه و خشم/ خالی از خویشی و غربت/ گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق/ آخرین هم سفر من/ مثل تو من رو رها کرد/ حالا دستام مونده و تنهایی من
ای دریغ از من/ که بی خود مثل تو/ گم شدم/ گم شدم تو زلمت تن
ای دریغ از تو/ که مثل عکس عشق/ هنوزم داد می زنی تو آینه من
...
وای/ گریمون هیچ/ خندمون هیچ/ باخته برندمون هیچ/ تنها آغوش تو مونده/ غیر از اون هیچ
ای/ ای مث من تک و تنها/ دستام رو بگیر که عمر رفت/ همه چی تویی/ زمین و آسمون هیچ
در تو می بینم/ همه بود و نبود/ بیا پر کن من رو ای خورشید دل سرد
بی تو می میرم/ مثل قلب چراغ/ نور تو بودی/ کی من رو از تو جدا کرد؟
یه عصر خیس
ترافیک ولی لذت بخش. آهنگایی که دوس دارم. مهم هم نیست که صندلی خالیه. بارون، نم، برف پاک کن، نسکافه کاغذی مثل همیشه، و غرور.
اشتراک در:
پستها (Atom)