جمعه، آذر ۲۷
یکشنبه، آذر ۲۲
چهارشنبه، آذر ۱۸
فارس نیوز
چه باحاله این فارس نیوز. اصلا فکر نمی کردم انقد خوشم بیاد ازش. داشتم اطلاعیه "جنبش سبز علوی" رو می خوندم. یه جاش جالب بود برام ...
نوشته "اقتداي مردم ولايت مدار ايران به زعامت مرجع عاليقدر و ولي فقيه زمان حضرت آيت الله العظمي امام خميني (قدس الله نفسه الزكيه) و تبعيت بيپيرايه آنان از سيد* و سلاله* پاك* زهراي مرضيه، فرزانه دوران*، حكيم* صبور* و فقيه* بصير* زمان* مقام* معظم* رهبري* حضرت* آيت الله* خامنهاي (ادام الله ظله العالي*) نمونهاي از پيشتازي سبز علوي و ولايت مداري سادات علوي ميان امت و امام در سه دهه اخير بوده است."
15 تا!
نوشته "اقتداي مردم ولايت مدار ايران به زعامت مرجع عاليقدر و ولي فقيه زمان حضرت آيت الله العظمي امام خميني (قدس الله نفسه الزكيه) و تبعيت بيپيرايه آنان از سيد* و سلاله* پاك* زهراي مرضيه، فرزانه دوران*، حكيم* صبور* و فقيه* بصير* زمان* مقام* معظم* رهبري* حضرت* آيت الله* خامنهاي (ادام الله ظله العالي*) نمونهاي از پيشتازي سبز علوي و ولايت مداري سادات علوي ميان امت و امام در سه دهه اخير بوده است."
15 تا!
یکشنبه، آذر ۱۵
دندون عقلم رو هم کشیدم رفت!!!!
so ...
گل سوسن گل یاس، شهر عاشقا کجاست؟ بیا با هم بخونیم دنیا مال عاشقاست ...
چیکورووووو ... چیکووورووووو ... دیش دیش دیش دیش دیش!
خستم از تکرار حرفا عشق پر آوازه می خوام ... به جای دوست دارم جمله تازه می خوام. بگیر دستام رو تو دستت از توی چشام بخون... که می خوام بهت بگم تا عبد با من بون، تـــــــــــــا عبد با من بون!
گل سوسن گل یاس، شهر عاشقا کجاست؟ بیا با هم بمونیم دنیا مال عاشقاست ...
گل سوسن گل یاس، شهر عاشقا کجاست؟ بیا با هم بخونیم دنیا مال عاشقاست ...
گل سوسن گل یاس، شهر عاشقا کجاست؟ بیا با هم بخونیم دنیا مال عاشقاست ...
چیکورووووو ... چیکووورووووو ... دیش دیش دیش دیش دیش!
خستم از تکرار حرفا عشق پر آوازه می خوام ... به جای دوست دارم جمله تازه می خوام. بگیر دستام رو تو دستت از توی چشام بخون... که می خوام بهت بگم تا عبد با من بون، تـــــــــــــا عبد با من بون!
گل سوسن گل یاس، شهر عاشقا کجاست؟ بیا با هم بمونیم دنیا مال عاشقاست ...
گل سوسن گل یاس، شهر عاشقا کجاست؟ بیا با هم بخونیم دنیا مال عاشقاست ...
حالـــــــــــــــــــا ....
دامبولی کسک و دامبولی کسک و دامبولی کسک و دامبولی کسک ...
این روزا بـــــــــــــــــــــاز تو آتیشم ... آخه دارم عاشقت می شم
بیا بیا بیا ... نرو نرو نرو ... بمون پیشم ... آخه دارم عاشقت می شم!
این روزا بـــــــــــــــــــــاز تو آتیشم ... آخه دارم عاشقت می شم
بیا بیا بیا ... نرو نرو نرو ... بمون پیشم ... آخه دارم عاشقت می شم!
چهارشنبه، آذر ۴
چرا بزرگ نمیشی؟؟ چرا به خودت نمیای؟ حرف بدی که نمی زنه بنده خدا ... درست می گه دیگه. اون وقت تو هی باش دعوا کن. هی داد بزن ... تا کی می خوای از زندگی فرار کنی؟ یه روزی می رسه اره و اوره و شمسی کوره هم آدم شدن، ولی تو با این همه ادعا داری سوت می زنی! بشین درس بخون ... چیزی نمونده که به کنکور ... کونت رو هم بکش بشین عین آدم درس بخون! دیگه واسه خودت که می تونی یه کاری بکنی. به خدا بعدا پشیمون می شیا .
اگه نتونی سر قول هایی که به خودت می دی هم وایسی که وا ویلا. یه ذره همت کن ... داری به خودت خدمت می کنی. انقدر هم این دختر رو اذیت نکن. گناه داره. دوست خیلی خوبیه ...
اگه نتونی سر قول هایی که به خودت می دی هم وایسی که وا ویلا. یه ذره همت کن ... داری به خودت خدمت می کنی. انقدر هم این دختر رو اذیت نکن. گناه داره. دوست خیلی خوبیه ...
یکشنبه، آذر ۱
شنبه، آبان ۳۰
یکشنبه، آبان ۲۴
کلاس ۲۰۳
از سر کلاس مالیه عمومی و خط مشی دولت ها ، با موبایل و وایر لس دانشگاه ... وبلاگ و کس شعرای استاد و ساعت پنج و ربع ... خسته و کوفته و بیحوصله ... فکر فرار و وقت عشق و حال ... وبلاگ و موبایل ... محسن نامجو و جیر پماران و گلادیاتورهای پارک وی ... وی سبز روی دکه پارکینگ و مرگ بر دیکتاتورهای بالای سیفن دستشویی ... افزایش نرخ مالیات روی تخته ... جای مهر، روی پیشونی استاد ... آه ... کی می رسد حضور و غیاب!
پنجشنبه، آبان ۱۴
دوشنبه، آبان ۱۱
از انواع تحریم می توان به نوع وبلاگی آن اشاره کرد ... از این قرار که با یک نفر قهر شود و و بلاگ وی دیگر مورد مطالعه شخص قهر کننده قرار نگیرد و او را از شِیر کردن محروم کنند و به دیگران آدرس اشتباهی دهند و از کنار عکس هایش بی تفاوت بگذرند و ...
باید اشاره کرد که یکی از درد ناک ترین تحریم ها است. تا آنجا که باراک حسین هم حاضر به انجام چنین کاری با محمود نبوده و نیست. حال چه طور دل آن شخص قهر کننده آمده که چنین تحریم شدیدی را اعمال کند خدا می داند ...
باید اشاره کرد که یکی از درد ناک ترین تحریم ها است. تا آنجا که باراک حسین هم حاضر به انجام چنین کاری با محمود نبوده و نیست. حال چه طور دل آن شخص قهر کننده آمده که چنین تحریم شدیدی را اعمال کند خدا می داند ...
جمعه، آبان ۸
خوکی
تب دارم. چشام هم داره می سوزه ... اونوقت حتما باید یه جا بنویسم که اگه خوکی بود من چه ذره پول کجا دارم! برین ور دارین!!
چهارشنبه، آبان ۶
سهشنبه، شهریور ۲۴
شنبه، شهریور ۱۴
چهارشنبه، شهریور ۱۱
یکشنبه، شهریور ۸
چه دایره کثیفی ...
تقصیر من نیست ... تقصیر دل ها است که شکستنی ساخته شدن ... تقصیر نویسنده است که نوبت رو به من داده بود برای شکستن! مال من رو تو شکوندی، مال تو رو اون شکوند و مال اون رو من! چه دایره ی کثیفی ...
دوشنبه، مرداد ۲۶
بازی نا تمام ...
این داستان دنباله دار, مثل یه بازی یه چون هر کسی که میخونه میتونه دنباله دهنده ی داستان باشه و هر طور که خواست با شخصیت و ماجراها بازی کنه شما هم اگه دوست دارید میتونید فصل بعدی رو بنویسید و تو این بازی شرکت کنید ...
یکشنبه، مرداد ۲۵
روزمرگی ...
دلم می خواد بنویسم، ولی نمی یاد ... ایرادی هم نداره. همیشه که قرار نیست بیاد. یه استاد داشتیم می گفت بنویس. مهم نیست چی می نویسی، فقط باید بنویسی. کاغذ سیاه کنی ...
سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه ....
سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه ....
شنبه، مرداد ۲۴
یکشنبه، مرداد ۱۸
پنجشنبه، مرداد ۱۵
چهارشنبه، مرداد ۱۴
سهشنبه، مرداد ۱۳
دوشنبه، مرداد ۱۲
سهشنبه، تیر ۳۰
عجب آشفته بازاری است اینجا ...
صدای مرگ بر دیکتاتور در آسمان محله پیچیده است و همزمان با آن سخنرانی دیکتاتور در تلویزیون پخش می شود و می گوید "دیکتاتور کسی است که بر قانون تمکین نکند و ملت ایران نشان داده است با دیکتاتور چه گونه برخورد می کند!"
پنجشنبه، تیر ۲۵
جمعه، تیر ۱۹
خورشید را سیاه پوشانید ... ایران دلگیر است! ماه را تسلیت گویید ... ایران میمیرد! ما را به زندان بیاندازید ... دنیا می بیند! و خدا را به یاد آرید ... چون خدا نمی میرد!!! خدا می گرید ... چون خدا می بیند!!! فرشته ها گفتند، که ما مسلمانیم ... خدا می داند، چقدر پریشانیم! خودش می داند که اهل ایمانیم ... به سبزی الله، ساکت نمی مانیم! بترس ای زهاک!!! ما اهل ایرانیم!!!
دوشنبه، تیر ۸
پنجشنبه، تیر ۴
شنبه، خرداد ۳۰
ایران عزیزم ...
ایران عزیزم ... می دانم که در دلت خون است! اما نگران نباش. خدا ما را می بیند و شاید روزی به دادمان برسد. خدای مهربانی که من می شناسم، تاب و توان این همه جنایت را ندارد. مطمئنم که از خون جوان هایت نمی گذرد! ایران عزیزم ... شب ها تو هم با من به پشت بام بیا و فریاد بزن الله اکبر ! الله اکبر! الله اکبر! تا صدایمان به آسمان ها برود و به گوش خدای مهربانمان برسد ...
سهشنبه، فروردین ۲۵
یه شب مستی باز سر رامه...
کاش می دانستی که چقدر پاکی. کاش می دانستی که مثل خاکی. خاک نه ز خاک بودن. ز ما بودن و با خدا بودن و همچون او مقدس بودن. اما خود ز خود بی خود و با خود بودن! آخ که چقدر پاکی ...
شنبه، فروردین ۲۲
سهشنبه، فروردین ۱۱
یکشنبه، فروردین ۹
می دونی ...
زندگی مثل جاده بالا می مونه! کلی پیچ داره، ولی تابلوی پیچ خطرناک نداره. هزار بارم رفته باشی و اومده باشی ممکنه بری تو دره. شایدم بهمن بیاد. خلاصه که مراقب باش. چون همیشه که من راننده نیستم!
جمعه، فروردین ۷
پنجشنبه، اسفند ۲۹
جمعه، اسفند ۲۳
شنبه، اسفند ۱۷
تنهایی شاید بشه تو یه کافه نشست و قهوه خورد. به در و دیوار نگاه کرد. به صندلی خالی رو به رو زل زد. به میزای دور و ور حسودی کرد. شاید بشه نگاه پر از سوال زوج های عاشق کافه گلاسه رو هضم کرد. شاید بشه لبخند زد. سیگار کشید. فکر کرد. تنهایی شاید بشه یه عکس دو نفره گرفت. دستارو برای شاخ گذاشتن بالا آورد و به دوربین زبون درازی کرد. یا شاید بشه قدم زد. نمی دونم! تنهایی چقدر کارمی شه کرد ...
دیشب فرشته ها اومده بودن برای خدا گذارش ببرن. پرسون پرسون سراغ من رو گرفتن و اومدن در خونه. منم گفتم برین بهش بگین یه عده می بینن، می شنون، می فهمن و نمی گن. یعنی چی بگن؟ یه عده خوابن و کورن و نمی فهمن، ولی هر جا که می شینن می گن! گفتم بهش بگین یه عده مستن. ولی دلیل نمی شه نبریشون بهشتا ... گفتم شما برین بهش بگین، خودش منظورم رو می فهمه ...
جمعه، اسفند ۱۶
چهارشنبه، اسفند ۱۴
سهشنبه، اسفند ۱۳
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
سبز تنها روی تخت دراز کشیده است. فردریک در تصویر دیده نمی شود. سبز تنها است. نور اتاق کم است. پنجره ها باز است و باد پرده ها را تکان می دهد.
سبز با خود می گوید: دیدی تا آخرش تو پرانتز نموندی ... (شب به خیر)!
و چراغ ها می میرند.
سبز تنها روی تخت دراز کشیده است. فردریک در تصویر دیده نمی شود. سبز تنها است. نور اتاق کم است. پنجره ها باز است و باد پرده ها را تکان می دهد.
سبز با خود می گوید: دیدی تا آخرش تو پرانتز نموندی ... (شب به خیر)!
و چراغ ها می میرند.
دوشنبه، اسفند ۱۲
یکشنبه، اسفند ۱۱
خب می دونی ... درسته، خیلی چیزا بهتر شده. خیلی چیزا درست شده. ولی قبول داری که هنوز یه جای کار می لنگه؟ آره آره ... یه جای کار می لنگه. تکون تکوناش رو حس می کنم. تکون می خورم و می خندی. لازم هم نیست کسی بفهمه که داری به چی می خندی. هر کی این تکون ها رو ببینه مطمئنا حق رو به تو می ده! همه می فهمن که با یه دیوونه که فکر می کنه میوه یه درخت پیره و دارن درخت رو تکون می دن تا این میوه روانی بیفته، نمی شه زیاد زندگی کرد. سخت بود؟ فکر کنم دوباره باید جمله آخر رو بخونی ...
عدد عدد عدد بده
- از نه برایت بگویم یا نود؟ از ده بگویم یا صد؟
- چه فرقی می کند ... از خودت بگو.
- خودم صفر نهصد و دوازدهی هستم که صفر نهصد و سی و شش را پاسخ می دهم ولا غیر!
- چه فرقی می کند ... از خودت بگو.
- خودم صفر نهصد و دوازدهی هستم که صفر نهصد و سی و شش را پاسخ می دهم ولا غیر!
درس امروز
دیوانه ها دو دسته اند. یک سری مثل من می دانند که دیوانه اند و یک سری مثل تو فکر می کنند که من دیوانه ام!
شنبه، اسفند ۱۰
چهارشنبه، اسفند ۷
کنایه نامه
(داخلی/روز/دارالمجانین)
سبز جلوی آینه می رقصد. بلند بلند می خندد و از کاردستی اش تعریف می کند. فردریک وارد اتاق می شود.
فردریک: به دکتر گفتم که تو حالت بهتر است سبز.
سبز: خیلی بی جا کردی! من از دارالمجانین خوشم می آید. می خواهم تا آخر عمرم اینجا بمانم!
سبز جلوی آینه می رقصد. بلند بلند می خندد و از کاردستی اش تعریف می کند. فردریک وارد اتاق می شود.
فردریک: به دکتر گفتم که تو حالت بهتر است سبز.
سبز: خیلی بی جا کردی! من از دارالمجانین خوشم می آید. می خواهم تا آخر عمرم اینجا بمانم!
سهشنبه، اسفند ۶
اخبار صبح گاهی
هوا خوبه ... فاز عید رو می ده. دلم می خواد برم عکاسی ... یه عالمه عکس جدید دیدم که دوس داشتم. حسودیم شد خب!
تازه بعد از سیمرغ بلورین اسکار رو هم خواستن بدن به من. گفتم نکنین این کار رو که ممنوع التصویر می شم!
دوست کارگردانم هم اولین تجربه کارگردانیش رو داره می کنه (جمله کردنی نیستا، افعال کمی حسی ان)! فیلم برداریش تموم شده. و من به جای دوست کارگردانم ذوق دارم!
یکی دو تا ایده هم داره کونم رو پاره می کنه! هر شب می خوام بنویسمش و را نمی ده ... ولی فک کنم فیلم نامه خوبی از توش در بیارم. کلی حرف دارم و هیچکی نمی فهمه. اه چقدر خنگین!
تازه بعد از سیمرغ بلورین اسکار رو هم خواستن بدن به من. گفتم نکنین این کار رو که ممنوع التصویر می شم!
دوست کارگردانم هم اولین تجربه کارگردانیش رو داره می کنه (جمله کردنی نیستا، افعال کمی حسی ان)! فیلم برداریش تموم شده. و من به جای دوست کارگردانم ذوق دارم!
یکی دو تا ایده هم داره کونم رو پاره می کنه! هر شب می خوام بنویسمش و را نمی ده ... ولی فک کنم فیلم نامه خوبی از توش در بیارم. کلی حرف دارم و هیچکی نمی فهمه. اه چقدر خنگین!
دوشنبه، اسفند ۵
یکشنبه، اسفند ۴
شنبه، اسفند ۳
پنج سال ربع کم!
صحنه جالبی بود. بعد از این همه سال این همه آدم دور هم جمع شده اند و همه با هم سیگار کشیدند. جای ناظممان خالی بود تا ببیند شاگردان دبیرستان پیروز چه شده اند!
پنجشنبه، اسفند ۱
سهشنبه، بهمن ۲۹
دوشنبه، بهمن ۲۸
کنایه نامه
فردریک: چقدر بت گفتم بخواب! گوش نکردی که ... حالا نگران نباش. می گم دکتر بیاد دست و پات رو ببنده!
سبز: چی می گی؟
فردریک ساکت می ماند ...
سبز: شبت به خیر ...
سبز: چی می گی؟
فردریک ساکت می ماند ...
سبز: شبت به خیر ...
یکشنبه، بهمن ۲۷
شنبه، بهمن ۲۶
جمعه، بهمن ۲۵
پنجشنبه، بهمن ۲۴
بنویسید ...
مثال: در عکسی سه دیوانه دیده می شوند. اگر بدانیم یکی از آنها سبز است؛ مطلوب است ثبت های روزنامه و صورت های مالی شرکت در تاریخ مذکور!
حل: نام پرنده ای است در کتاب اول دبستان!
حل: نام پرنده ای است در کتاب اول دبستان!
کنایه نامه
(خارجی/شب/خیابان)
سبز تعدادی سیمرغ بلوری را برداشته است و می دود. فردریک و داوود رشیدی هم سایه به سایه در تعقیب او هستند. رشیدی نفس نفس زنان از فردریک می پرسد:
- تو این دزد را می شناسی؟
- داوود جان درست صحبت کن. دزد باباته! سبز فقط کمی دیوانه است ... همین!
سبز تعدادی سیمرغ بلوری را برداشته است و می دود. فردریک و داوود رشیدی هم سایه به سایه در تعقیب او هستند. رشیدی نفس نفس زنان از فردریک می پرسد:
- تو این دزد را می شناسی؟
- داوود جان درست صحبت کن. دزد باباته! سبز فقط کمی دیوانه است ... همین!
چهارشنبه، بهمن ۲۳
سیمرغش سیمرغ نیست!
از لای این پرچم ها سیمرغ رد نشد ... یعنی ما که چیزی ندیدیم. هر پرنده ای که فکرش را بکنی آمد و رفت. ولی سیمرغی ما ندیدیم! خیلی ها می گویند دیگر سیمرغش سیمرغ نیست! آخر مگر می شود سیمرغ را محدود کرد ... می گویند سیمرغ قهر کرده است. شایعه شده سیمرغ گفته یا جای من است یا جای کلاغ! خدا می داند با سیمرغ چه کرده اند ...؟
سهشنبه، بهمن ۲۲
شما را به خدا انقدر نزنید. بس است. خسته ام. دارم تمام می شوم ... شما را به خدا چشم هایتان را باز کنید شاید ببینید. این منم که زجه می زنم! خسته شدم از بس زدید و لبخند دروغی تحویلتان دادم! خسته شدم از بس زدید و نشکستم! شما را به خدا تمامش کنید ...
پاهایم را بردید هیچ نگفتم. دست هایم را گرفتید دم نزدم. چشم هایم را کور کردید و باز نگاه کردم! دلم را کشتید و خندیدم. جوانیم را طلب کردید و هدیه کردم. خودم را پسند کردید و بی خود شدم! کافی نیست؟
چقدر بی معرفت هستید! این رسمش نبود ... من که در تنهایی خود می سوختم! بروید و تنهایم بگذارید!!! با همه شما هستم ... تنهایی هایم را نمی دهم! بودنتان مال خودتان. من دیگر نیستم!
چقدر بی معرفت هستید! این رسمش نبود ... من که در تنهایی خود می سوختم! بروید و تنهایم بگذارید!!! با همه شما هستم ... تنهایی هایم را نمی دهم! بودنتان مال خودتان. من دیگر نیستم!
بی خودی ها
دوشنبه، بهمن ۲۱
کیش و مات
دمت گرم سید! عجب شطرنجی بازی می کنین تو و دوستات ... حالا نوبت قلعه رفتن است؟ راستی سید، تو سفید بودی یا سیاه؟
تو هم سیاهی ... کاندید شدی که چه شود؟ که سر خلق الله را زیر آب کنند و تو باز خایه مبارک را بخارانی؟ سید ما کیش و مات شده ایم ... زور نزن، برنده ای! زور نزن سید، همه چیز همان طوری می شود که رئیس می خواهد. حالا تو دم از استاد بزرگی بزن!
تو هم سیاهی ... کاندید شدی که چه شود؟ که سر خلق الله را زیر آب کنند و تو باز خایه مبارک را بخارانی؟ سید ما کیش و مات شده ایم ... زور نزن، برنده ای! زور نزن سید، همه چیز همان طوری می شود که رئیس می خواهد. حالا تو دم از استاد بزرگی بزن!
یکشنبه، بهمن ۲۰
شنبه، بهمن ۱۹
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
سبز سخت سرگرم است. طبق معمول در اسباب بازی اش فرو رفته است. فردریک روی پاهایش برای یک کبوتر لانه ساخته است! بی تحرک نشسته، مبادا کبوتر مادر بیدار شود! پدرشان رفته چوب بیاورد تا به کمک فرد لانه را کامل کنند ...
سبز: بهتر نبود درخت می شدی؟
فردریک: سبز، عزیزم، تو شعور نداری! البته ببخشید که انقدر نا گهانی گفتم ...
سبز: از دست دکتر هم دیگر کاری ساخته نیست! به کارت برس ...
سبز سخت سرگرم است. طبق معمول در اسباب بازی اش فرو رفته است. فردریک روی پاهایش برای یک کبوتر لانه ساخته است! بی تحرک نشسته، مبادا کبوتر مادر بیدار شود! پدرشان رفته چوب بیاورد تا به کمک فرد لانه را کامل کنند ...
سبز: بهتر نبود درخت می شدی؟
فردریک: سبز، عزیزم، تو شعور نداری! البته ببخشید که انقدر نا گهانی گفتم ...
سبز: از دست دکتر هم دیگر کاری ساخته نیست! به کارت برس ...
بعد از باشگاه میای بیرون، خسته و کوفته و می بینی که ماشینت بنزین تموم کرده! بارون هم داره می یاد ... آره آره همون بارون قشنگ و رمانتیک، عین گنداب می ریزه رو سرت. چاره ای نیست! باید بگردی دنبال دبه و بنزین پیدا کنی.
می رسی خونه، در رو وا می کنی و سلام نکرده، لباسا رو می کنی و می دویی تو حموم! بوی بنزین داره خفت می کنه ... لیف رو بر می داری و می یوفتی به جون دستات!
منتظری دوستات بیان دنبالت. دیر کردن ... تو دلت می گی "بیخیال الان میان دیگه"! می ری سراق شام و تند تند می لومبونی که یه وقت اگه اومدن، وسط وعده بعد از باشگاه نباشی. با تمام تلاشی که کردی، قاشق رو که می یاری سمت دهنت، بوی بنزین می زنه تو دماغت. با خودت فکر می کنی نکنه تو غذات یکی بنزین ریخته! صدای اس ام اس می پرونتت. با لگد می کوبی زیر بشقاب و می دویی تو اتاقت. "پرتاب موفقیت آمیز ماهواره ملی امید مبارک باد. ایرانسل"! خب حق داری مثل رضا شاه حرف بزنی ... بعد هم که دوستات خبر می دن که امشب دیگه نمی رسن بیان پیشت.
سیگارت رو روشن کن برو سر وقت مستور! آخر خطه ...
می رسی خونه، در رو وا می کنی و سلام نکرده، لباسا رو می کنی و می دویی تو حموم! بوی بنزین داره خفت می کنه ... لیف رو بر می داری و می یوفتی به جون دستات!
منتظری دوستات بیان دنبالت. دیر کردن ... تو دلت می گی "بیخیال الان میان دیگه"! می ری سراق شام و تند تند می لومبونی که یه وقت اگه اومدن، وسط وعده بعد از باشگاه نباشی. با تمام تلاشی که کردی، قاشق رو که می یاری سمت دهنت، بوی بنزین می زنه تو دماغت. با خودت فکر می کنی نکنه تو غذات یکی بنزین ریخته! صدای اس ام اس می پرونتت. با لگد می کوبی زیر بشقاب و می دویی تو اتاقت. "پرتاب موفقیت آمیز ماهواره ملی امید مبارک باد. ایرانسل"! خب حق داری مثل رضا شاه حرف بزنی ... بعد هم که دوستات خبر می دن که امشب دیگه نمی رسن بیان پیشت.
سیگارت رو روشن کن برو سر وقت مستور! آخر خطه ...
درد می کند بدجور
هستی از ما آلت خورده است و پندارد همی خورده ایم ما ز هستی موز هستی را آلت گونه و ...
هستی از ما آلت خورده و ما از هستی!
ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ...
هستی از ما آلت خورده و ما از هستی!
ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ما از هستی از ما هستی ...
مجنون لیلی ندارد "نقطه"
اینجا دارالمجانین ... مسکن هایت تسکین نمی دهند دکتر! این درد لعنتی در هر ثانیه ده ها بار کل وجودم را دور می زند و باز بر می گردد سر جای اولش، دکان دل. کارم بالا و پایین کشیدن کرکره این دکان بی مشتری است دکتر جان ... درآمدی هم ندارد، باز هم شکر. اما چه کنم که حالی نمانده و بی حالی است که پا به پای من می دود. برای امروز صد ها کیلومتر!
اینجا دارالمجانین ... مستور را می خوانم و ذوق می کنم. و نمی توانی در این ذوق سهیمَم باشی. باید مجنون باشی تا اینجا راهت دهند ... نه لیلی!
اینجا دارالمجانین ... مستور را می خوانم و ذوق می کنم. و نمی توانی در این ذوق سهیمَم باشی. باید مجنون باشی تا اینجا راهت دهند ... نه لیلی!
آنقدر دوست داشتنی بود که کار به نسکافه دو و سه و چهار می رسد. چلقِّ شاتر نمی تواند جای دوستت دارم را بیگیرد. چرا چشم هایت را تنگ می کنی؟ چرا دلت را می دزدی؟ پشت در گوش وای نسا. بیا تو ... اینجا جز من و فردریک کسی نیست. پتک کن تاریخ را! بکوبش به در. حواست باشد در را نشکنی ... لازمش داریم. شب در راه است ...
جمعه، بهمن ۱۸
دلِ یکی آتیش گرفته
"توي يكي از همين خونه ها، همين نزديكي ها، دلِ يكي آتيش گرفته. از روي بام هم كه نيگا كنيد مي بينيد كه از توي پنجره يكي از اين خونه ها آتيش مي ريزه بيرون. دل يكي آتيش گرفته. تو اومدي اما كمي دير. از ته يك خيابون دراز. مث يك سايه نگراني. كمي دير اومدي اما حسابي تجلي كردي و دل يكي رو آتيش زدي. به من مي گن چيزي نگو. نبايد هم بگم اما دل يكي داره آتيش مي گيره. دل يكي اينجا داره خاكستر مي شه. كمي دير اومدي اما يك راست رفتي سروقت دل يكي و دست كردي تو سينه اش و دلشوآوردي بيرون و انداختي تو آتيش و بعد گذاشتيش سر جاش. واساي همينه كه دل يكي آتيش گرفته و داره خاكستر مي شه. يكي داره تو چشات غرق مي شه. يكي لاي شيارهاي انگشتات داره گم مي شه. يكي داره گُر مي گيره. دل يكي آتيش گرفته. كسي يه چيكه آب بريزه رودلش شايد خنك شه. ميون اين همه خونه كه خفه خون گرفته اند يك خونه هست كه دل يكي داره توش خاكستر مي شه. يكي هوس كرده بپره تو دستات و خودشو غرق كنه. يكي مي خواد نيگات كنه. نه، مي خواد بشنفتت. مي خواد بپره تو صدات. يكي مي خواد ورت داره و ببردت اون بالا و بذارتت رو كوه و بعد بدوه تا ته دره و از اون جا نيگات كنه. يكي مي ترسه از نزديك تماشات كنه. يكي مي خواد تو چشات شنا كنه.يكي اينجا سردشه. يكي همه اش شده زمستون. يكي بغض گير كرده تو گلوش و داره خفه مي شه. وقتي حرف مي زدي يكي نه به چيزايي كه مي گفتي كه به صدات، به محض صدات گوش مي داد. يكي محو شده بود تو صدات. يكي دلتنگه. توي يكي از همين خونه ها، همين نزديكي ها، دل يكي آتيش گرفته. كسي يك چيكه آب بريزه رودلش شايد خنك شه."
(از کتاب چند روایت معتبر - نوشته مصطفی مستور)
فلان فلان شده ...
یعنی واقعا رضا شاه به غیر از پدر سوخته و پفیوز و حرومزاده و بی پدر، از چیز دیگه ای تو صحبتاش استفاده نمی کرده؟ بی تربیت ...
هم هم!
چقد این سیاهی ها بهِم میاد. ساعت ها جلوی آینه قدی راه رو خودم رو ور انداز کردم! هی رفتم هی اومد. گفتم باید به آینه های دیگه هم سر بزنم تا مطمئن شم. همشون همین رو بهم گفتن. خوب که نگاهم کنی می بینی شکسته شدم ... می بینی دیگه اون پسر کوچولوی تخس نیستم. چقد این سیاهی ها بهم می یاد. اول فکر می کردم چرکه! کثیفیه! ولی دیدم نه ... مثل اینکه به خوردم رفتن. جزئی از وجودمن. با یه عینک سیاه به چشمام ست خوبی می شه! هم سیاه می بینم، هم سیاه دیده می شم .. بهم می یاد!
پنجشنبه، بهمن ۱۷
دادگاه دل
تق تق تق! اینجا همه چیز رسمی است ...
- آقای سبز، شما متهم ردیف اول این دادگاه هستین! دفاعی از خود دارید؟
- من دلم رو نکشتم! من بی گناهم ... ولی خوب چی کار کنم. مدرکی ندارم!
- از دادگاه تقاضا دارم شاهد شماره یک رو به جایگاه شهود دعوت کنم. آقای فردریک آیا سوگند یاد می کنید که فقط حقیقت را بگویید و جز حقیقت چیزی بر زبان نیاورید؟
(سبز زیر لب زمزمه می کند و فردریک علیه اش شهادت می دهد ...)
سقفمون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه/ یه افق یه بی نهایت، کمترین فاصلمونمه ...
- آقای سبز، شما متهم ردیف اول این دادگاه هستین! دفاعی از خود دارید؟
- من دلم رو نکشتم! من بی گناهم ... ولی خوب چی کار کنم. مدرکی ندارم!
- از دادگاه تقاضا دارم شاهد شماره یک رو به جایگاه شهود دعوت کنم. آقای فردریک آیا سوگند یاد می کنید که فقط حقیقت را بگویید و جز حقیقت چیزی بر زبان نیاورید؟
(سبز زیر لب زمزمه می کند و فردریک علیه اش شهادت می دهد ...)
سقفمون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه/ یه افق یه بی نهایت، کمترین فاصلمونمه ...
لب بوم ما مشین
گنجشکک اشی مشی/ لب بوم ما مشین
بارون می یاد خیس می شی/ برف می یاد گوله می شی/ می یفتی تو حوض نقاشی
بارون می یاد خیس می شی/ برف می یاد گوله می شی/ می یفتی تو حوض نقاشی
چهارشنبه، بهمن ۱۶
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
فردریک از پنجره بیرون را نگاه می کند!
فردریک: به نظرم تفاوت دید داریم سبز ...!
سبز (نعره زنان): دکتــــــــــر!!!
کنایه نامه
(داخلی/روز/دارالمجانین)
سبز سرگرم ور رفتن با اسباب بازی اش است. فردریک توی کشو به دنبال چیزی می گردد. به نظر سر حال می رسد. زیر لب آواز می خواند ...
سبز: دنبال چی می گردی؟
فردریک: بخواب!
سبز (با فریاد): یکی بیاد این رو ببره! این فردیک دیوونست! آقـــــــای دکتر!!! این فردریک دیـــــــــــوونـــــــــــــــــــــست!
فردریک (با تعجب می پرسد): چه طور به این نتیجه رسیدی دوست عزیزم؟
سبز (با فریاد): ایــــن قرصاش رو نمی خوره!!! دکــــــــــــــــــتـــــــــــــر کـــــمـــــک! این دیوونـــــــــــــــــــــــست!
سبز سرگرم ور رفتن با اسباب بازی اش است. فردریک توی کشو به دنبال چیزی می گردد. به نظر سر حال می رسد. زیر لب آواز می خواند ...
سبز: دنبال چی می گردی؟
فردریک: بخواب!
سبز (با فریاد): یکی بیاد این رو ببره! این فردیک دیوونست! آقـــــــای دکتر!!! این فردریک دیـــــــــــوونـــــــــــــــــــــست!
فردریک (با تعجب می پرسد): چه طور به این نتیجه رسیدی دوست عزیزم؟
سبز (با فریاد): ایــــن قرصاش رو نمی خوره!!! دکــــــــــــــــــتـــــــــــــر کـــــمـــــک! این دیوونـــــــــــــــــــــــست!
دوستت دارم ها ...
نترس، بالا بیاور! تمام بغض ها را، تمام درد ها را، تمام حرف ها را ... هر چه را که ناراحتت می کند! دورشان بریز و به یاد دار، زندگی را سخت نگیری ... دوستت دارم ها با لیاقت تر از آنند که درخشیده نشوند ...
سهشنبه، بهمن ۱۵
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
سبز روی تخت نشسته است. زانوهایش را در بغل گرفته و سرش را به دیوار تکیه زده است. چشم هایش را می بینیم که خیره مانده بر سقف اتاق. چراغ روشن است، اما اتاق نور زیادی ندارد. تلویزیون در گوشه اتاق روشن است. اما سبز توجهی به آن ندارد. گفتگوی سینمایی-سیاسی حرارت یک مجادله را به سکوت اتاق تحمیل کرده است. فردریک روی چند جلد ماهنامه گلستانه، با آرامشی لج آور خوابیده است.
سبز رو به تلوزیون می گوید:" دارکوب!!! کی می رسد باران؟"
فردریک (با صدایی بلند می گوید): " بخواب!"
سبز روی تخت نشسته است. زانوهایش را در بغل گرفته و سرش را به دیوار تکیه زده است. چشم هایش را می بینیم که خیره مانده بر سقف اتاق. چراغ روشن است، اما اتاق نور زیادی ندارد. تلویزیون در گوشه اتاق روشن است. اما سبز توجهی به آن ندارد. گفتگوی سینمایی-سیاسی حرارت یک مجادله را به سکوت اتاق تحمیل کرده است. فردریک روی چند جلد ماهنامه گلستانه، با آرامشی لج آور خوابیده است.
سبز رو به تلوزیون می گوید:" دارکوب!!! کی می رسد باران؟"
فردریک (با صدایی بلند می گوید): " بخواب!"
کنایه نامه
(داخلی/شب/دارالمجانین)
من: "ماهواره اینارو رله می کنه به ماهواره دیگه یعنی چی؟"
فردریک: "بخواب!"
من: "ماهواره اینارو رله می کنه به ماهواره دیگه یعنی چی؟"
فردریک: "بخواب!"
اشتراک در:
پستها (Atom)