شنبه، بهمن ۱۹

مجنون لیلی ندارد "نقطه"

اینجا دارالمجانین ... مسکن هایت تسکین نمی دهند دکتر! این درد لعنتی در هر ثانیه ده ها بار کل وجودم را دور می زند و باز بر می گردد سر جای اولش، دکان دل. کارم بالا و پایین کشیدن کرکره این دکان بی مشتری است دکتر جان ... درآمدی هم ندارد، باز هم شکر. اما چه کنم که حالی نمانده و بی حالی است که پا به پای من می دود. برای امروز صد ها کیلومتر!
اینجا دارالمجانین ... مستور را می خوانم و ذوق می کنم. و نمی توانی در این ذوق سهیمَم باشی. باید مجنون باشی تا اینجا راهت دهند ... نه لیلی!