یکشنبه، شهریور ۸

چه دایره کثیفی ...

تقصیر من نیست ... تقصیر دل ها است که شکستنی ساخته شدن ... تقصیر نویسنده است که نوبت رو به من داده بود برای شکستن! مال من رو تو شکوندی، مال تو رو اون شکوند و مال اون رو من! چه دایره ی کثیفی ...
گالیله گفته است: «چگونه می‌توان قبول کرد آفریدگاری که ما را با عقل و شعور به دنیا آورده است، ما را از به کار بردن این مواهب منع کند؟»

دوشنبه، مرداد ۲۶

بازی نا تمام ...

این داستان دنباله دار, مثل یه بازی یه چون هر کسی که میخونه میتونه دنباله دهنده ی داستان باشه و هر طور که خواست با شخصیت و ماجراها بازی کنه شما هم اگه دوست دارید میتونید فصل بعدی رو بنویسید و تو این بازی شرکت کنید ...

یکشنبه، مرداد ۲۵

آدم ها عین مورچه میمونن ... فلسفه اش طولانیه!

روزمرگی ...

دلم می خواد بنویسم، ولی نمی یاد ... ایرادی هم نداره. همیشه که قرار نیست بیاد. یه استاد داشتیم می گفت بنویس. مهم نیست چی می نویسی، فقط باید بنویسی. کاغذ سیاه کنی ...
سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه سیاه ....
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم! به این می گن حرف حساب ...

شنبه، مرداد ۲۴

بازی همیشه آدم رو درگیر می کنه ...
خیلی هم خوشم نمی یاد از تلفن! تق!

یکشنبه، مرداد ۱۸

بیست و سه

تند و تند، هی می ره بالا! اصلا هم توجه نمی کنه که بابا، مـــــــن گشنمه!

پنجشنبه، مرداد ۱۵

- یه شب به خیر ما رو مهمون کن
- شب به خیر
بعضی وقت ها هم چیزی نگو ... کارت رو بکن ...

چهارشنبه، مرداد ۱۴

حُدِر خجالت بکش!!!

سه‌شنبه، مرداد ۱۳

نگفته بود "است" هایت زیاد شده است؟

تمام حرف من همین است ... آسمان آبی نیست. روزها می آیند بی آنکه دلم آن ها را بخواهد. روز ها می روند بی آنکه چیزی به دست بیاید. چاره ای نیست، زندگی اجباری است. آسمان آبی نیست ...

عشق چیزی است از جنس شنبول ... راست که باشد عاشقی!
ماگ را شسته ام. زیر کتری را هم روشن کرده ام. آخرین نخ سیگار منتظر سوختن است. البته بعد از درست کردن نسکافه. روز دارالمجانین است ... می آیم.

دوشنبه، مرداد ۱۲

ما یه فندوق داشتیم ... انقد زدیمش اعتراف کرد قصد براندازی بابام رو داشته!

خود تنفیذی

کی تو رو قشنگت کرده؟ مرگ بر ا.ن. مرگ بر ا.ن.
مست و ملنگت کرده؟ مرگ بر ا.ن. مرگ بر ا.ن.