شنبه، بهمن ۱۹

آنقدر دوست داشتنی بود که کار به نسکافه دو و سه و چهار می رسد. چلقِّ شاتر نمی تواند جای دوستت دارم را بیگیرد. چرا چشم هایت را تنگ می کنی؟ چرا دلت را می دزدی؟ پشت در گوش وای نسا. بیا تو ... اینجا جز من و فردریک کسی نیست. پتک کن تاریخ را! بکوبش به در. حواست باشد در را نشکنی ... لازمش داریم. شب در راه است ...