پنجشنبه، فروردین ۱۲

89


یه روز خوب میاد، که ما هم رو نکشیم، به هم نگاه بد نکنیم، با هم دوست باشیم و دست بندازیم رو شونه های هم، مث بچه گیا تو دبستان ... هیچکدوممون هم نیستیم بی کار، در حال ساخت و ساز ایران ... واسه اینکه خسته نشیم اینبار، من خشت می ذارم تو سیمان ... بعدِ این همه بارون خون بالاخره پیداش می شه رنگین کمون ... دیگه از سنگ ابر نمی شه آسمون، به سرخی لاله نمی شه آب جوب ... موذن اذان بگو، خدا بزرگه بلا به دور ... مامــــــان امشب واسمون دعا بخون ... یه روز خوب میاد ... سال نو مبارک!