چهارشنبه، بهمن ۹

به نامش که نامم را آفرید ...

سر که می چرخانم، چهار دیوار است و یک سقف ... شب تنهایی است! و کمی احساس خوش بختی از این تنهایی. شاید این بار گشتم و خودی را از زیر خروار خروار لباس مچاله شده که روی صندلی بی مصرف اتاق جا خشک کرده اند، جستم.
و من همچنان محکوم، خیره مانده ام بر سقف اتاق ... شب تنهای آرامی است!